نام پژوهشگر: صدیقه کهریزی
زهرا یعقوبی صدیقه کهریزی
مقدمه: با توجه به شیوع بالای کمردرد ، در 20 سال اخیر، تمرکز عمده ای بر روی تمرینات core stability صوزت گرفته است. abdominal hollowing و abdominal bracing دو مورد از پرچالش ترین رویکرد های ثباتی هستند. هدف از مطالعه حاضر، بررسی تاثیر کوتاه مدت این دو تمرین، بر روی استراتژی های مقابله با بار در حالت ایستاده و غیر اختصاصی به train بود. مواد و روش ها: 20 مرد مبتلا به کمردرد غیراختصاصی ارجاعی ، با سطوح درد و ناتوانی و ترس از حرکت متوسط وارد مطالعه شدند. 10 فرد کمردردی جورشده با آنها، به عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شدند. طرح مطالعه از نوع cross over بود. قبل و بعد از آموزش تکنیک های ثباتی، اندازه گیری همزمان، فعالیت emg از عضلات تنه و پشت، انحنای کمر و شاخص های ثباتی بیودکس در دو حالت بدون لود و نیز همراه با اعمال لود محوری صورت گرفت نتایج: تمرین ah افزایش معنی دار در فعالیت tra/io و mf در حالت بدون بار و کاهش فعالیت tra/io را حین اعمال لود محوری ایجاد کرد. ولی درتمرین ab، کاهش معنی داری در فعالیت es در حالت با و بدون لود محوری دیده شد. افزایش لوردوز با تمرین ah هم در حالت با لود و هم بدون لود ایجاد شد در صورتی کهab تغییری در لوردوز ایجاد نکرد. شاخص های ثباتی بعد از هر دو تمرین ، به سمت بهبودی رفت. بحث: با توجه به این که هدف بررسی پاسخ ها و استراتژی های مقابله با بار بود، و ارزیابی صورت گرفته، در حالت استاتیک صورت گرفت، عضلات لوکال و گلوبال، در اثر مداخله های صورت گرفته،به الگوی فراخوانی عضلات افراد سالم نزدیک شد و می توان گفت که این مداخله ها، در کوتاه مدت توانست در فراخوانی عضلات، تغییر ایجاد کند. کلمات کلیدی:abdominal hollowing, abdominal bracing, axial loading, stability,co-activation
فاطمه میرزایی یزنی صدیقه کهریزی
هدف- adim بهترین تمرین ثباتی در جهت فعال نمودن عضلهtra است . ولی این تمرین فقط با انقباض ارادی عضله tra باعث افزایش عملکرد آن می شود ؛ در حالیکه طی فعالیت های روزانه ، لازم است که فعالیت این عضله بطور خودکار و اتوماتیک باشد . بنابراین به نظر می رسد که نه تنها ارزیابی های میزان فعالیت عضلات عمقی شکم باید در حین فعالیت هایی باشد که این عضلات را بطور اتوماتیک وارد عمل می کنند ؛ بلکه تمرینات بازآموزی آن نیز باید از نوع عملکردی باشند . بنابراین هدف این مطالعه آن بود که اولاً میزان فعال شدن عضلات عمقی شکم) tra وio ) را حین فعالیت اتوماتیک aslr و در حین فعالیت ارادی adim در افراد سالم و در افراد مبتلا به کمردرد با روش اولتراسونیک ، اندازه گیری نماید . ثانیاً، تاثیر تمرینات عملکردی (پیاده روی) را بر فعالیت اتوماتیک این عضلات ، در افراد مبتلا به کمردرد ، مورد برسی قرار دهد. روش- مرحله اول این تحقیق بصورت کارآزمایی بالینی بود که بر روی 20 زن مبتلا به کمردرد مزمن و 10 زن بدون کمردرد انجام شد . میزان ضخامت عضلات tra و io در وضعیت rest و در وضعیت aslr و adim اندازه گیری شد و اختلاف تغییرات ضخامت این عضلات بین افراد سالم و افراد بیمار با استفاده از آزمون t مستقل ، مورد مقایسه قرار گرفت . مرحله دوم این تحقیق بصورت یک مطالعه مورد – شاهدی بر روی 20 زن مبتلا به کمردرد مزمن (10نفر در گروه آزمایش و 10 نفر در گروه کنترل) انجام شد . افراد گروه آزمایش تحت برنامه تمرینی بصورت 12 جلسه پیاده روی بر روی تردمیل قرار گرفتند و افراد گروه کنترل در این مدت هیچ تمرینی انجام ندادند . میزان تغییرات ضخامت عضلات شکم در گروه تمرین و گروه کنترل ، پس از سپری شدن مدت تمرین ، با استفاده از روش آماری t زوجی ، مورد مقایسه قرار گرفت . یافته ها- بررسی ها نشان داد که در مطالعه اول افراد گروه کمردرد از نظر میزان ضخامت اولیه عضله tra در وضعیت rest و در میزان فعال نمودن این عضله در وضعیت aslr (0.98p=) و adim (0.25p=) ، همچنین از نظر میزان ضخامت اولیه عضله io ، در وضعیت rest و در میزان فعال نمودن این عضله در وضعیت aslr (0.24p=) و adim (0.75p=) ، با گروه سالم هیچ تفاوت معنی دار آماری نداشتند . در مطالعه دوم نیز افراد گروه آزمایش پس از 12 جلسه تمرین پیاده روی ، تفاوت معنی داری در میزان فعال نمودن عضله tra در وضعیت aslr (0.53p=) و adim (0.16p=) ، و در میزان فعال نمودن عضله io در وضعیت aslr (0.91p=) و adim (0.52p=) ، نسبت به گروه کنترل پیدا نکردند . نتیجه گیری– عملکردهای aslr وadim قادر به فعال سازی عضلات عمقی شکم هستند ؛ بنابراین ، از این تمرینات می توان در برنامه های توانبخشی استفاده نمود. ولی افراد سالم و بیمار در این مطالعه ، در میزان فعال نمودن عضلات عمقی شکم تفاوتی با یکدیگر نداشتند . همچنین تمرین پیاده روی ، گرچه بر جنبه های دیگرکمردرد مانند کاهش ناتوانی های فیزیکی ، بهبود کیفیت زندگی و آمادگی جسمانی ، تأثیر مثبت داشت ، قادر به فعال سازی این عضلات نبود ؛ یا اینکه تکنیک rusi حساسیت لازم را برای بررسی اختلاف تغییرات ضخامت پس از تمرینات چند جلسه ای ندارد .
مهناز خیرخواه صدیقه کهریزی
کمردرد مشکل شایعی در جامعه امروز می باشدو شانس عود مجدد آن در افراد مبتلا زیاد است . ثبات پوسچرال یک مسئله مهم در پیشگیری از آسیب و عملکرد ایمن فرد است.پوسچر کمر طی بسیاری از فعالیتهای روزمره تغییر می کند و تغییرات پوسچر باعث تغییر وضعیت مرکز ثقل می شود که این خود می تواند بر روی ثبات پوسچرال تاثیر داشته باشدو از آنجا که حمل بار نیاز ضروری فعالیتهای روزمره است لذا هدف از این مطالعه بررسی تأثیر تغییرات انحنای کمر در حین اعمال بار محوری بر روی ثبات پوسچرال در افراد مبتلا به کمر درد مزمن غیر اختصاصی می باشد. روش کار:این مطالعه بر روی 10 زن مبتلا به کمر درد مزمن و 10 زن سالم به عنوان گروه کنترل انجام شد. ثبات پوسچرال افراد مورد مطالعه در حالت قائم ایستاده بر روی فوم قرار گرفته بر روی force plate در سه وضعیت نوترال ،لوردوتیک و کایفوتیک کمر و در حالت با و بدون اعمال بار محوری و در وضعیت چشم باز و بسته مورد بررسی قرار گرفت و محدوده ثبات و ثبات داینامیک افراد ، در حالت اعمال بار محوری و با چشم باز در دو سطح 4و8 ثباتی بر روی بیودکس بررسی شد. نتایج : نتایج نشان داد که افراد مبتلا به کمر درد بدلیل اختلال در حس عمقی کمر وکم اثر شدن استراتژی مچ پا از طریق ایستادن بر روی فوم ،در حالت نوترال کمر نوسانات بیشتری نسبت به افراد سالم داشتند .ترس از درد و حرکت و قرار گرفتن کمر در انتهای محدوده حرکتی در وضعیت هایپرلوردوتیک وهایپولوردوتیک احتمالاً بر روی انتخابهای سیستم کنترل مرکزی و مفاصل اثر گذار بوده و منجر به، هم انقباضی عضلات تنه به منظور افزایش ثبات می گردد و در نتیجه نوسانات پوسچرال افراد مبتلا به کمردرد در پوسچر لوردوتیک وکایفوتیک کمر نسبت به پوسچر نوترال محدود می گردد.البته در گروه افراد مبتلا به کمر درد کاهش نوسانات در پوسچر کایفوتیک بیشتر از لوردوتیک بود که این می تواند بدلیل سهل تر بودن حفظ پوسچر لوردوتیک نسبت به پوسچر کایفوتیک باشد همچنین در پوسچر کایفوتیک لیگامانهای خلفی تحت استرچ قرار می گیرند که این خود می تواند عامل ایجاد ترس از درد و کاهش نوسانات پوسچرال در پوسچر کایفوتیک نسبت به لوردوتیک باشد.نتایج بیودکس نتوانست تفاوت بین دو گروه را به دقتforce plate نشان دهد.
سها برویس صدیقه کهریزی
اهداف ومقدمه: طبق نتایج مطالعات اپیدمیولوژیک ارتباط و وابستگی تنگاتنگی بین حفظ بار و باربرداری و افزایش بروز خطر عارضه های کمردرد وجود دارد. حفظ بار و باربرداری به عوامل مختلف مانند وضعیت تنه و نوع بار خارجی بستگی دارد. بنابراین بررسی فعالیتهای عضلانی در شرایط غیرقرینه تنه حین حفظ بار متغیر دینامیکی جهت ارزیابی آسیبهای شغلی و طراحی برنامه های پیشگیری و توانبخشی از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد. مواد و روش ها: در این مطالعه دامنه و سرعت جابجایی مرکز فشار و فعالیت الکتریکی عضلات مایل خارجی و داخلی شکمی، ارکتور اسپاین پشتی و کمری، به صورت دوطرفه، در 14 فرد سالم و17 فرد مبتلا به کمردرد غیراختصاصی مزمن در دو وضعیت ایستاده نوترال و 45 درجه چرخش به راست، حین حفظ بار هفت کیلوگرم متغیر دینامیک و استاتیک مورد ارزیابی قرار گرفته است. با استفاده از آزمون آنالیز واریانس مکرر مقایسه تأثیر اصلی و اثرات متقابل پارامترها بر پایداری پوسچرال و پاسخ عضلانی مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها : نتایج، افزایش فعالیت اکثر عضلات شکم و پشت را حین حفظ بار متغیر دینامیک نسبت به بار استاتیک نشان داد (05/0p<). همچنین حین چرخش، فعالیت عضلانی به صورت غیر قرینه در هر دو گروه مشاهده گردید. تفاوت بین گروهی تنها در عضله مایل داخلی شکمی راست و مایل خارجی شکمی چپ مشاهده گردید؛ به طوری که در گروه مبتلا به کمردرد فعالیت به طور معنی داری بیشتر بود(05/0p<). نتایج حاصل از بررسی پایداری پوسچرال نشان داد که اثر بار متغیر دینامیکی باعث می شود که افزایش نوسانات در هر دو جهت قدامی-خلفی و داخلی-خارجی رخ دهد(05/0p<) همچنین اثر اصلی غیرقرینگی وضعیت تنه نشان دهنده افزایش در نوسانات داخلی-خارجی و کاهش در جهت قدامی-خلفی بود(05/0p<). در این مطالعه نشان داده شد که گروه مبتلا به کمردرد با حفظ بار در شرایط غیر قرینه و یا حفظ بار متغیر دینامیکی افزایش نوسانات قدامی-خلفی را نسبت به گروه سالم دارا می باشند(05/0p<). نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که پاسخ عضلات مورد بررسی و پارامترهای پایداری پوسچرال تحت تاثیر بار متغیر دینامیکی و غیرقرینگی تنه قرار می گیرد که در افراد مبتلا به کمردرد نسبت به افراد سالم متفاوت می باشد؛ افراد مبتلا به کمردرد با افزایش بیشتر فعالیت عضلانی (مایل داخل شکمی و مایل خارج شکمی) و تغییر استراتژی کنترل پوسچرال، در موقعیت های سخت تکلیفی مانند حفظ بار متغیر دینامیکی یا غیرقرینگی تنه روبه رو می گردند.
ندا ارشاد محمد پرنیانپور
هدف: کمردرد ناشی از فعالیتهای باربرداری و نگهداشتن بار یکی از عمده گرفتاریهایی است که به خصوص در جوامع صنعتی مشاهده می شود و عامل مهمی در ایجاد ناتوانی عملکردی برای بیمار و ضررهای سنگین اقتصادی است. در هنگام نگهداری بارهای متغیر دینامیکی مقدار گشتاور وارده به ستون فقرات در حال تغییر است. این متغیر بودن مقدار گشتاور را می توان نوعی اغتشاش خارجی محسوب کرد که می تواند ثبات ستون فقرات و تعادل را به مخاطره بیندازد. هدف از این مطالعه بررسی پاسخهای عضلانی وپایداری پاسچرال در بیماران مبتلا به کمردرد و افراد سالم حین حفظ بارهای است. روش: 12 مرد مبتلا به کمردرد و 12 مرد سالم در این مطالعه شرکت کردند. افراد بارهای استاتیک (7و12 کیلوگرم) و بارهای دینامیکی (سینوسی نزولی با فرکانس 10و15هرتز) را در دو وضعیت نوترال و خمیده تنه (12آزمون) حفظ کردند. فعالیت شش عضله تنه سمت راست و داده های صفحه نیرو شامل دامنه جابجایی و سرعت مرکز فشار و انحراف معیار آنها در دو جهت قدامی- خلفی و طرفی طول مسیر مرکز فشار مورد ارزیابی قرار گرفت. یافته ها: نتایج مقایسه داخل گروهی نشانگر افزایش مقدار طول مسیر، جابجایی، سرعت مرکز فشار و انحراف معیار آنها در دو جهت قدامی- خلفی و طرفی و نیز فعالیت عضله ارکتور اسپاین کمری حین حفظ بار دینامیکی در مقایسه با بار استاتیک می باشد. مقایسه بین دو گروه بیماران مبتلا به کمردرد و افراد سالم حاکی از افزایش جابجایی طرفی مرکز فشار و فعالیت عضلات مایل شکمی حین حفظ بارهای دینامیکی در بیماران بود. نتیجه گیری: به نظر می رسد در بارهای دینامیکی افزایش گشتاورهای وارده به ستون فقرات، تعادل فرد را تحت تأثیر قرار میدهد و منجر به افزایش فعالیت عضلا نی میگردد. افزایش جابجایی مرکز فشار درافراد مبتلا به کمردرد حین حفظ بارهای دینامیکی به دلیل اختلال در حس عمقی در این بیماران باشد. علاوه بر این، افزایش فعالیت عضلات مایل شکمی درافراد مبتلا به کمردرد حین حفظ بارهای دینامیکی بدلیل کاهش پایداری ستون فقرات در این بیماران، منجر به افزایش نیروهای فشاری روی ستون فقرات و احتمال بروز آسیب می گردد. بنابراین جهت جلوگیری از بروز آسیب، علاوه بر مقدار بار (کیلوگرم)، نوع بارخارجی (استاتیک یا دینامیک) نیز باید در فعالیتهای باربرداری و نگهداشتن بار مورد توجه قرار گیرد.
معصومه تجویدی صدیقه کهریزی
دیابت شامل گروهی از بیماریهای متابولیک است که در اثر نقص در عملکرد و ترشح انسولین ایجاد شده و منجر به افزایش مقدار گلوکز در خون می گردد. بروز دیابت سبب عوارض شدید و مخارج هنگفتی می شود. igf-1 دارای ساختار مشابه انسولین می باشد، فعالیت های مشابه انسولین را تقلید و حساسیت انسولین را افزایش می دهد. با توجه به نقش تمرین ورزشی بر igf-1 ، در این مطالعه اثر تمرینات استقامتی کوتاه مدت بر میزان igf-1،igfbp-3، tnf-?، گلوکز ناشتا، حساسیت انسولین و پروفیل های چربی در مردان مبتلا به دیابت نوع 2 بررسی شد. افراد شرکت کننده در این مطالعه 19 نفر مرد مبتلا به دیابت نوع 2 غیر ورزشکار، با میانگین سنی2/4±2/51 سال، متوسط توده بدنیkg/m25/0±9/28 و متوسط a1c 7/0±7/6 به صورت داوطلبانه در این طرح شرکت کردند. 10 نفر از این افراد در قالب گروه تمرین به مدت 6 هفته با فرکانس 3 بار در هفته به تمرین ساب ماگزیمال(5 دقیقه warm up، 30 دقیقه ورزش هوازی، 5 دقیقه active recovery و 15 دقیقه passive recovery) پرداختند. 10 نفر دیگر بعنوان گروه کنترل، در این مدت هیچگونه فعالیت ورزشی انجام ندادند. از افراد گروه تمرین و کنترل قبل و بعد از جلسه اول و قبل و بعد از جلسه هجدهم به منظور بررسی فاکتورهایigf-1،igfbp-3، tnf-?، گلوکز ناشتا، حساسیت انسولین و پروفیل های چربی خونگیری بعمل آمد. قبل از شروع مطالعه، هیچ گونه تفاوت معناداری میان دو گروه از لحاظ خصوصیات آنتروپومتریک و متغیرهای خونی مذکور مشاهده نشد. میزان igf-1،igfbp-3 و حساسیت انسولین در جلسه اول و هجدهم افزایش معنادار و مقادیر گلوکز ناشتا در جلسه اول و هجدهم و tnf-? در جلسه هجدهم کاهش معنادار نشان دادند. همچنین مقادیر پروفیل های چربی در مدت مطالعه تغییر معناداری نشان ندادند. در بررسی اثر ماندگاری تمرین (قبل از جلسه اول و قبل از جلسه هجدهم) تغییر معناداری در فاکتورهای مذکور مشاهده نشد. در گروه کنترل تغییر معناداری در فاکتورهای مذکور مشاهده نشد. براساس مطالعه حاضر، یک جلسه ورزش در مردان مبتلا به دیابت نوع 2، باعث افزایش میزان igf-1،igfbp-3 و حساسیت انسولین و کاهش گلوکز ناشتا و tnf-? شد. برای دیدن تغییرات بلند مدت و ماندگار در فاکتورهای مذکور بایستی مدت و شدت تمرین را افزایش داد و یا اینکه ورزش را جزیی از برنامه های روزانه این افراد قرار داد. به منظور بهبود پروفیل های جربی در افراد مبتلا به دیابت نوع 2 بایستی که ورزش و رژیم غذایی(محدودیت مصرف مواد چربی) تواماً استفاده گردد.
لیلا سیمرغ گیتی ترکمان
زمینه و هدف: ویبراسیون یک تکنیک تمرینی برای سیستم نوروماسکولار است. زنان به خاطر محتویات عضلانی کمتر از مردان و نیز از دست رفتن پر شتاب آن در حول و حوش یائسگی، در معرض خطر ابتلا به سارکوپنیا و از دست رفتن سریعتر استقلال و کیفیت زندگی هستند. پس، زنان باید اولین جامعه هدف برای مطالعات مربوط به بهبود سیستم نروماسکولار در نظر گرفته شوند. بنابراین، هدف از این مطالعه بررسی و مقایسه پاسخ نوروماسکولار زنان یائسه و زنان جوان به 12 جلسه تمرین wbv بود. مواد و روشها: دوازده زن سالم و 13 زن یائسه غیر ورزشکار طی مطالعه ای نیمه تجربی به گروههای تمرین پلاسبو و wbv (ویبره عمودی، فرکانس hz30 و دامنه قله به قله mm3) وارد شدند. پروتکل تمرین در همه گروهها مشابه و شامل سمی اسکوات استاتیک (با 30 درجه فلکسیون زانو) بر روی صفحه ویبره بود به استثنای این که در گروه پلاسبو، دستگاه خاموش و در گروه wbv روشن بود. قبل و بعد از 12 جلسه تمرین با رژیم 3 بار در هفته، حداکثر قدرت ایزومتریک ارادی، پارامترهای rms و فرکانس میانه عضلات حین mvic اخذ گردید. یافته ها: قبل از شروع تمرینات به طور کلی در تمام عضلات، تمام پارامترهای مورد بررسی در زنان یائسه کمتر از زنان جوان بود اما این تفاوت تنها در rms عضله گاستروکنمیوس، فرکانس میانه عضلات ارکتور اسپاین و رکتوس فموریس و mvic عضله گلوتئوس ماگزیموس معنی دار بود. بعد از انجام تمرینات، wbv به طور کلی در مقایسه با تمرین پلاسبو، rms و قدرت عضله گلوتئوس ماگزیموس و قدرت عضله رکتوس فموریس را افزایش داد. اما با تفکیک گروهها روند افزایشی در rms و قدرت اکثر عضلات بعد wbv نسبت به تمرین پلاسبو و در هردو رده سنی جوان و یائسه مشاهده گردید که این افزایش تنها در rms عضله تیبیالیس قدامی زنان جوان به سطح معنی دار رسید. فرکانس میانه اکثر عضلات بعد تمرین wbv نسبت به پلاسبو در زنان جوان روند کاهشی و در زنان یائسه روند افزایشی داشت اما در هیچ عضله ای به سطح معنی دار نرسید. اثر سن نیز به طور کلی و صرفنظر از نوع تمرین نشان داد که مقدار افزایش rms عضلات زنان جوان در اثر تمرین بیش از زنان یائسه است. با تفکیک گروهها مشخص گردید که در تمرین wbv، افزایش rms جز در عضله گلوتئوس ماگزیموس که در زنان جوان به طور قابل توجهی بیش از زنان یائسه بوده است؛ در باقی عضلات افزایش در زنان یائسه تقریبا همپای افزایش در زنان جوان بوده است اما به عکس آن، افزایش قدرت در زنان یائسه بیش از زنان جوان بود که البته این تفاوتها در هیچ یک از عضلات به سطح معنی دار نرسید. در تمرین wbv، فرکانس میانه در اکثر عضلات زنان یائسه بیش از زنان جوان بود اما این تفاوت تنها در دو عضله گلوتئوس ماگزیموس و گاستروکنمیوس به سطح معنی دار رسید. تنها نکته قابل توجه دیگر، تأثیر پذیری بیشتر زنان یائسه نسبت به زنان جوان از تمرین پلاسبو در rms عضلات بود. نتیجه گیری: روند افزایش rms و قدرت عضلات در هر دو رده سنی بعد از wbv هرچند در همه عضلات به سطح معنی دار نرسید که ممکن است ناشی از مدت کوتاه تمرین باشد؛ حاکی از تأثیر مثبت wbv می باشد. اما با توجه به روند متفاوت فرکانس میانه اکثر عضلات بعد از wbv بین زنان جوان و زنان یائسه، به نظر می رسد استراتژی به کارگیری واحدهای حرکتی برای پاسخ به ویبره در اثر سن متفاوت بوده باشد.
سیده طاهره سید حسین پور عزیزی صدیقه کهریزی
هدف: هدف این تحقیق بررسی فعالیت و ضخامت عضلات شکمی در تکلیف تحمل بار استاتیک محوری پس از خستگی عضلات اکستانسور کمر است و همچنین بررسی تفاوت های رفتاری این عضلات در افراد مبتلا به کمردرد مزمن و سالم می باشد. روش: این تحقیق به صورت موردی- شاهدی و مقطعی بر روی 13 بیمار مبتلا به کمردرد و 15 فرد سالم جور شده با این بیماران انجام گرفت. برای ثبت فعالیت الکترومیوگرافی عضلات از 5 جفت الکترود سطحی بر روی عضلات مایل داخلی/عرضی شکم، مایل خارجی و راست شکم و ارکتوراسپاین کمری و مولتی فیدوس استفاده شد. ضخامت عضلات شکمی توسط دستگاه اولتراسوند real-time از بخش لترال شکم ثبت می شد. ضخامت و فعالیت عضلات شکمی قبل و بعد از پروتکل خستگی عضلات اکستانسور کمری در حالت ایستاده حین تحمل بار 25% وزن بدن و بدون تحمل این مقدار بار مورد ارزیابی قرار گرفت. برای بررسی اثر اصلی گروه، بار و خستگی روش anova ی چند عاملی مورد استفاده قرار گرفت. نتایج: نتایج این مطالعه نشان داد که خستگی عضلات اکستانسور کمر باعث افزایش معنی دار در ضخامت عضله ی مایل داخلی شکم می شود (00/0p= ) و ضخامت عضله ی عرضی شکم به طور معنی داری در گروه کمردرد بیشتر از افراد سالم است (004/0p=). در بررسی فعالیت الکترومیوگرافی عضلات شکمی نتایج نشان داد که خستگی عضلات اکستانسور کمر اثر نزدیک به معنی داری بر فعالیت عضله ی مایل داخلی/عرضی شکم دارد (08/0p= ). نتیجه گیری: تحمل بار قرینه ی 25% وزن بدن تغییری در فعالیت و ضخامت عضلات شکمی ایجاد نمی کند. خستگی عضلات اکستانسور کمر منجر به افزایش ضخامت قابل ملاحظه در عضله ی مایل داخلی می شود و اما تا حدودی باعث کاهش فعالیت عضله ی مایل داخلی/عرضی شکم شده است. ضخامت عضله ی عرضی شکم درگروه مبتلا به کمردرد بیشتر از گروه سالم بوده است و در با افزایش مقدار چالش اثر کمردرد بر ضخامت نمایان می شود. در کل خستگی عضلات اکستانسور کمر باعث تغییر استراتژی موتور کنترلی بدن می شود و با سخت تر شدن چالش های اعمالی روی ستون فقرات، اثر کمردرد هم در پارامترهای الکترومیوگرافی و هم در ضخامت نمایان می شود.
مریم ذوالقدر صدیقه کهریزی
کمردرد یکی از اصلی ترین مشکلات جوامع صنعتی بوده که حدود 80% افراد، آنرا در طول زندگی خود تجربه می کنند. این عارضه بخش اعظمی از هزینه های درمانی سالانه را به خود اختصاص می دهد و احتمال عود مجدد نیز در آن بالاست. جهت پیشگیری موثر از دردهای ایجاد شده در ستون فقرات، باید تمریناتی طراحی شوند که هدفشان تقویت عضلات ثبات دهنده ی ستون فقرات می باشد؛ علت اصلی حیاتی بودن ارزیابی کمی عضلات شکمی همین است. در این راستا، یکی از مسائلی که نیاز به حل کردن دارد، قرینگی فعالیت عضلات شکمی در طی تمرینات ثباتی ستون فقرات است، از این رو بررسی الگوهای فعالیت عضلات شکمی در وضعیت ها و انقباض های مختلف، ما را در طراحی برنامه های درمانی، به ویژه تمرینات درمانی مناسب برای درمان کمردرد، یاری خواهد کرد. این مطالعه به صورت مورد-شاهدی و در سه گروه سالم، چپ کمردرد و راست کمردرد انجام شد. افراد گروه بیمار را مبتلایان به کمردرد یکطرفه ی غیراختصاصی مزمن تشکیل می دادند. ضخامت عضلات شکمی لترال(io, eo, tra) در هر دو سمت راست و چپ افراد اندازه گیری و سپس غیرقرینگی این عضلات در هر فرد، محاسبه گردید. وضعیت های مورد ارزیابی شامل سه تمرین همراه با hollowing(انقباض ارادی) و دو تمرینaslr(انقباض اتوماتیک) بودند.میزان ناتوانی، ترس از درد و ترس از حرکت نیز، توسط پرسشنامه ارزیابی شد. یافته های این مطالعه، از طریق آزمون های متناسب با هدف، در نرم افزار spss-16 مورد بررسی و آنالیز قرار گرفت طبق نتایج، افراد سالم و کمردردی از لحاظ غیرقرینگی در ضخامت عضلات شکمی، تفاوت معنی داری باهم نداشتند. غیرقرینگی در حالت انقباضی، نسبت به حالت استراحت، بیشتر بود.بین سمت غیرقرینگی عضلات شکمی و سمت درد، رابطه ی معنی داری وجود نداشت.غیرقرینگی در انقباض اتوماتیک، بیشتر از میزان آن در انقباض ارادی بود.
مرتضی احمدی صدیقه کهریزی
زمینه و هدف: با وجود استفاده گسترده از ویبراسیون کل بدن (wbv) بویژه در سال های اخیر، مکانیسم نوروفیزیولوژیک درگیر در آن بخوبی درک نشده است و نتایج مطالعات انجام شده در رابطه با اثرات تسهیلی و یا مهاری آن و همینطور اثرش بر قدرت عضله و عملکرد متفاوت است. هدف این مطالعه بررسی اثر 12جلسه ای ویبراسیون کل بدن بر منحنی فراخوانی رفلکس h و گشتاور حداکثر عضله سولئوس در افراد سالم بود. روش بررسی: 30 مرد جوان سالم غیر ورزشکار(با میانگین سنی 03/3±53/25) داوطلبانه در این مطالعه شرکت کردند. افراد در جلسات شم در وضعیت نیمه اسکوات روی ویبراسیون خاموش ایستادند و سپس با فاصله دوهفته ای تمرین ویبراسیون در همان وضعیت نیمه اسکوات با فرکانس 30 هرتز و دامنه 3 میلی متر در وضعیت روشن دستگاه انجام شد. جلسات تمرین(شم و ویبراسیون)12 جلسه (3 جلسه در هفته) و هر جلسه شامل 4 ست 1 دقیقه ای بود که هر هفته 1 ست به برنامه تمرینی اضافه شد. منحنی فراخوانی رفلکس h، گشتاور حداکثر عضله سولئوس و تست های عملکردی قبل و بعد از جلسه اول و دوازدهم در هر دو برنامه تمرینی شم و ویبراسیون ثبت شد. یافته ها: اثر آنی ویبراسیون در جلسه دوازدهم، سبب کاهش معنی دار دامنه آستانه رفلکس و افزایش معنی دار شدت لازم برای ثبت دامنه قله شد(05/0p=).تمرین کوتاه مدت ویبراسیون، سبب کاهش معنی دار شدت لازم برای ثبت آستانه منحنی فراخوانی سولئوس شد(01/0p=). تمرین کوتاه مدت ویبراسیون سبب افزایش معنی دار گشتاور حداکثر و توان عضله گردید(05/0p?). نتیجه گیری: نتایج نشان دهنده اثر مهاری تمرین آنی ویبراسیون کل بدن روی منحنی فراخوانی است. به نظر می رسد تمرین کوتاه مدت ویبراسیون در تسهیل منحنی فراخوانی موثر است ویا سبب افزایش حساسیت دوک های عضلانی شده است.
شهرام حسین پور شجاع آباد صدیقه کهریزی
آسیب به لیگامان صلیبی قدامی اثرات زیان آوری بر ثبات پوسچرال و قدرت عضلانی دارد. مبتلایان به آسیب لیگامان صلیبی قدامی بر اساس پاسخ به آسیب به دو گروه کوپر و غیرکوپر تقسیم می شوند. هدف مطالعه حاضر بررسی و مقایسه تاثیر حاد ویبراسیون تمام بدن بر روی قدرت عضلات زانو و ثبات پوسچرال افراد دچار پارگی لیگامان صلیبی قدامی در دو گروه کوپر و غیرکوپر می باشد. روش کار: در این مطالعه کارآزمایی بالینی، 23 مرد ورزشکار دچار پارگی کامل لیگامان صلیبی قدامی (11نفر کوپر و 12نفر غیرکوپر) و 10 مرد سالم ورزشکار در دامنه سنی30-20 در دو برنامه مداخله با ویبراسیون کل بدن به صورت روشن و خاموش(کنترل) مورد ارزیابی قرار گرفتند. افراد مورد مطالعه طی 5 ست 1دقیقه ای با 1 دقیقه استراحت بین ست ها با وضعیت اسکات(30 درجه فلکسیون در زانو) تحت مداخله ویبراسیون با فرکانس30هرتز و آمپلی تود 3میلی متر قرار گرفتند. ارزیابی ثبات پوسچرال از طریق سیستم تعادلی بایودکس(در دو سطح4 و 8) و ارزیابی قدرت عضلات زانو(در سرعت 60 درجه برثانیه و به شکل کانسنتریک) با دستگاه ایزوکینتیک صورت گرفت. نتایج: هر دو گروه از افراد دچار پارگی لیگامان صلیبی قدامی ثبات پوسچرال کمتری نسبت به افراد سالم داشتند(05/0>p) و قدرت عضله کوادریسپس افراد غیرکوپر کمتر از افراد سالم بود(00/0=p). اعمال مداخله ویبراسیون کل بدن باعث کاهش در میزان اکثر شاخص های ثباتی در هر دو حالت چشم باز و چشم بسته به ویژه در گروه غیرکوپر و افزایش قدرت عضلات زانو در هر سه گروه شد. در برنامه کنترل تغییر زیادی مشاهده نشد. بنابراین نتایج نشان داد که اعمال یک جلسه ویبراسیون کل بدن، پتانسیل بهبودی در قدرت و ثبات پوسچرال افراد دچار پارگی لیگامان صلیبی قدامی را دارد.
زینب محمدجان نتاج آقامحلی صدیقه کهریزی
زمینه و هدف: پوسچر کیفوز و ضعف عضلات اکستنسور پشتی شایع ترین تظاهرات بالینی بیماری پوکی استخوان هستند. هدف مطالعه ی حاضر بررسی تغییرات ضخامت عضلات اکستنسور پشتی حین تکلیف عملکردی در زنان یائسه ی استئوپروتیک نرمال و هایپرکیفوز و مقایسه ی آن با زنان سالم بود. روش کار: 33 زن یائسه ی داوطلب (70-50 سال) بر حسب t-score و زاویه ی کیفوز توراسیک به سه گروه سالم، استئوپروتیک نرمال کیفوز و استئوپروتیک هایپرکیفوز تقسیم شدند. قدرت عضلات اکستنسور پشت و انحنای کمر به ترتیب با استفاده از دینامومتر دستی دیجیتال و خط کش انعطاف پذیر اندازه گیری شد. ضخامت عضلات اکستنسور پشتی در انقباض ایزومتریک و سه وضعیت تکلیف عملکردی ایستاده بدون بار، ایستاده با بار صفر و ایستاده با بار متوسط به وسیله دستگاه اولتراسونوگرافی ارزیابی شد. یافته ها: زنان استئوپروتیک هایپرکیفوز نسبت به زنان استئوپروتیک نرمال کیفوز و سالم به طور معنی دار قدرت اکستنسوری کمتری داشتند. انحنای لوردوز کمر در زنان استئوپروتیک هایپرکیفوز نسبت به نرمال کیفوز و سالم بیشتر بود. درصد تغییرات ضخامت عضلات اکستنسور پشتی در هر سه تکلیف عملکردی در زنان یائسه ی استئوپروتیک هایپرکیفوز نسبت به استئوپروتیک نرمال کیفوز و سالم به طور معنی دار کمتر بود. نتیجه گیری: در زنان استئوپروتیک هایپرکیفوز نسبت به زنان استئوپروتیک نرمال کیفوز قدرت عضلات اکستنسور پشت کمتر است. همچنین در تکلیف های عملکردی پاسخ متفاوتی نسبت به افراد مشابه با کیفوز نرمال نشان می دهند. به منظور پیشگیری و درمان عوارض عملکردی ناشی از تغییرات عضلانی-اسکلتی در زنان استئوپروتیک تقویت عضلات اکستنسور پشت و اصلاح پوسچر باید در برنامه ی توانبخشی این افراد گنجانده شود.
بهنام صدقی صدیقه کهریزی
چکیده ندارد.