نام پژوهشگر: مریم عابدینی
مریم عابدینی رضا حسن زاده پاک رضایی
بر طبق نظری? نمونه برداریِ شانن(shannon)، برای بازسازی دقیق یک سیگنال زمان-پیوسته با پهنایباند محدود از روی نمونه-های بهفواصلِ یکنواختِ آن، نرخ نمونهبرداری باید حداقل دو برابر ماکزیمم فرکانس موجود در سیگنال (موسوم به نرخ نایکوئیست) باشد. اما با توجه به نظری? جدیدی که تحت عنوان سنجش فشرده(compressive sensing یا به اختصار cs) در سال 2006 مطرح شده، تحولی در این زمینه ایجاد شده است. این نظریه مبتنی بر دو خاصیت اِسپارس بودن (sparsity)و ناهمدوسی(incoherence) می باشد و چنین بیان میدارد که اگر اطلاعاتی غیر از پهنای باند سیگنال، همچون اِسپارس بودن نمایش آن در پای? مناسب، وجود داشته باشد، آنگاه می توان با تعداد نمونههایی به مراتب کمتر از آنچه تئوری شانن بیان میدارد - با استفاده از روشهای بهینهسازی- آن را به طور مطلوب بازسازی کرد. تصویربرداری پزشکی به روش تشدید مغناطیسی(mri) یک پروس? زمانبر میباشد و میزانِ کاهش زمان اسکن در آن با توجه به محدودیتهای تکنولوژیک و فیزیولوژیک تقریباً به انتها رسیده است. از آنجایی که میتوان تصاویرmri را به کمک تبدیلات خطی مثل تبدیل ویولت به صورت اِسپارس نمایش داد، بنا به نظری? سنجش فشرده میتوان با انتخاب تعداد کمی از دادههای فضای k آن را به طور مطلوب بازسازی کرد. از این امر میتوان برای کاهش زمان اسکن در mri ،که امری مهم در تصویربرداری پزشکی محسوب میگردد، بهره جست. در این پروژه، میزان همدوسی بین پایههای ویولت مختلف و پای? تبدیل فوریه، هم به روش آنالیزpoint spread function و هم از طریق محاسب? رابط? ناهمدوسی در سنجش فشرده بررسی شده است. نتایج به دست آمده نشان میدهد کهانتخاب نوع ویولت تأثیر چشمگیری در کیفیت تصاویر بازسازی شده با تکنیکهای cs ندارد. همچنین، از طریق شبیهسازی، یک ماسک مناسب برای کاهش دادههای فضای k معرفی میشود که از بین سه نوع ماسکِ تصادفی یکنواخت، تصادفی گوسین، و تصادفی یک بُعدی با تراکم متغیر انتخاب میگردد. در نهایت، عملکرد سه روش بازسازی تصاویر mri از روی دادههای ناکامل فضای k ، یعنی روشهای subsampled، مینیمم نُرم l1، و مینیممِ همزمانِ نُرمهای l1 وtotal variation (tv)،مقایسه میشوند؛و عملکرداین تکنیکها در حضور نویز نیز ارزیابی میگردد.
مریم عابدینی شهلا رقیب دوست
تولیدگفتار یکی از عالی ترین عملکردهای ذهن است. بیشتر مدل های ارائه شده در رابطه با طرح ریزی و تولید گفتار بر پایه شواهد به دست آمده از لغزش های زبانی می باشند. هدف از این پژوهش، بررسی لغزش های زبانی به منظور یافتن داده هایی است که روشنگر وقایع طرح ریزی و تولید گفتار باشند. به این منظور، سیصد وسی لغزش رخداده در زنجیره گفتار گویشوران فارسی زبان، بزرگسال و طبیعی درمحیط های رسمی و غیررسمی مورد بررسی قرارگرفته است. تحلیل لغزش های گردآوری شده در زبان فارسی نشان می دهد که لغزش های زبانی نشان دهنده واحدها و مراحل طرح ریزی گفتار هستند. همچنین، می توان آن ها را برحسب واحد زبانی که لغزش در آن رخ داده است، به سه مقوله کلی نحوی، صرفی و واجی طبقه بندی کرد. می توان از نتایج حاصل چنین نتیجه گرفت که تولید گفتار با طرح ریزی نحوی آغاز می شود. لغزش های نحوی نشان می دهند که طرح ریزی کلی زنجیره گفتار با در نظر گرفتن یک عبارت مفهومی آغاز و ساختار نحوی و مفاهیم واژه های اصلی به طور همزمان و موازی طرح ریزی می شوند. در مرحله بعد، طرح ریزی جزئی با در نظر گرفتن اطلاعات صرفی، اعم از انتخاب پیشوندها و پسوندها برای واژه های اصلی ادامه پیدا می کند و در نهایت، در مرحله طرح ریزی واجی، واج ها از واژگان ذهنی استخراج شده و واژه ها در ساختار نحوی زنجیره گفتار قرار گرفته و سپس تولید می شوند. عدم تخطی لغزش های زبانی از قواعد واج آرایی نشان دهنده آن است که لغزش های زبانی در مراحل پیش از اِعمال قواعد واج آرایی رخ داده اند و سپس قواعد واج آرایی بر زنجیره گفتار اعمال شده است. نتایج حاصل از تحلیل لغزش های زبانی همچنین نشان می دهد که واژه هدف و واژه خطا به لحاظ آوایی، معنایی و کاربردی با یکدیگر شباهت دارند. این شباهت نشان دهنده آن است که واحدهای زبانی در ذهن برپایه معیارهای آوایی، معنایی و کاربردی مشابه مقوله بندی شده اند و وقوع لغزش زبانی ناشی از انتخاب مفهوم مشابه آوایی، معنایی و کاربردی با مفهوم واژه هدف است. یافته های حاصل از این پژوهش در رابطه با مراحل طرح ریزی و تولید گفتار و تحلیل و طبقه بندی لغزش های زبانی با دستاوردهای علمی، فیلد (2003و 2004)، کِس (1992) و گارمن (1990) هم خوانی دارد.
مریم عابدینی کمال صادقی
اگر چه سهم بخش کشاورزی و بخش صنعت در تولید ناخالص داخلی همواره متغیر بوده است، ولی این دو بخش از بخش های اقتصادی همواره به عنوان مهم ترین عوامل در رشد و توسعه اقتصادی مطرح بوده اند؛ و این ادعا تأیید شده است که بین بخش کشاورزی و بخش صنعت نه تنها تعارضی وجود ندارد بلکه در تعامل با یکدیگر هستند. این پژوهش با هدف بررسی تأثیر و اهمیت بخش کشاورزی و صنعت بر تولید ناخالص داخلی در ایران طی دوره زمانی 1390- 1350 انجام یافته است. بدین منظور، از مدل های خود رگرسیون برداری و خود رگرسیون برداری ساختاری استفاده شده است. نتایج حاصل از آزمون هم انباشتگی جوهانسون- جوسیلیوس نشان از تأثیر مثبت ارزش افزوده و سرمایه گذاری در بخش کشاورزی بر رشد اقتصادی دارد اما برخلاف تئوری های اقتصادی و تجربه کشورهای صنعتی و تازه صنعتی شده سرمایه گذاری و ارزش افزوده بخش صنعت تأثیر منفی بر رشد اقتصادی در ایران در بلند مدت دارد. شواهد تاریخی و آماری در این زمینه نیز، نشان از حرکت عکس رشد بخش صنعت و رشد اقتصادی در ایران دارد. دهه ی 1350و 1380 نمود بارز این ناهماهنگی ها هستند که به دنبال افزایش درآمدهای نفتی به وجود آمده اند. نتایج تجزیه واریانس مدل خود رگرسیون برداری ساختاری نشان داد سهم شوک های ساختاری بخش صنعت بیشتر از شوک های ساختاری بخش کشاورزی در نوسانات تولید ناخالص داخلی است. علت را می توان چنین بیان کرد که نوسانات سرمایه گذاری و ارزش افزوده بخش صنعت در طی دوره زمانی مورد مطالعه بیشتر از نوسانات سرمایه گذاری و ارزش افزوده بخش کشاورزی است.