نام پژوهشگر: راضیه عباسی
راضیه عباسی شمس اله صفرلکی
اصل خاتمیت به عنوان یک آموزه جزمی ومسلّم اسلام به این معناست که با بعثت رسول گرامی اسلام پرونده نبوت در دو شکل تبلیغی و تشریعی مطلقاً بسته شد. اما در عصر جدید همگام با نوآوری و دستاوردهای علمی و فنی و به چالش کشیده شدن سنت و دین، عقیده خاتمیت از جمله مقولاتی بود که از سوی برخی از اندیشمندان معاصر مورد بازاندیشی قرار گرفت. اولین شخصیتی که تفسیری نوین از خاتمیت ارائه داد اقبال لاهوری، متفکر پاکستانی بود. می توان گفت سفره ای که اقبال در درک روشنفکرانه از دین گسترد، هنوز برای برخی روشنفکران امروز مأکولات فراوانی دارد. اما از میان متفکران معاصر شاید هیچ کس به اندازه دکتر شریعتی از اقبال تأثیر نپذیرفته است. تفسیری که اقبال و به تبع او شریعتی از خاتمیت ارائه دادند در ظاهر به نفی دیانت منتهی می شد نه ختم نبوت، و همین امر واکنش های متفاوتی را در بین اندیشمندان مسلمان برانگیخت، که در این میان استاد مطهری نقش عمده ای در روشنگری افکار ایفا نمود. ایشان با تأکید بر بلوغ فکری و اجتماعی بشر در عصر خاتمیت و توانایی او در حفظ کتاب آسمانی خویش، تفسیری از خاتمیت ترتیب داده که بر چهار رکن استوار است: انسان و اجتماع- وضع خاص قانونگذاری اسلام- علم و اجتهاد- استعداد پایان ناپذیر قرآن و سنت. رساله حاضر به قصد بررسی آراء و نظرات این سه متفکر اسلامی در باب خاتمیت در چهار فصل نگارش یافت. فصل اول شامل مقدمه و کلیاتی درباره بیان مسأله، اهداف، پیشینه تحقیق و...می باشد. فصل دوم مشتمل بر پنج گفتار: ضرورت نبوت، اهداف نبوت، لوازم معنایی وتوجیه خاتمیت، ادله اثبات خاتمیت و فلسفه ختم نبوت است. فصل سوم به بررسی نظرات سه اندیشمند مسلمان معاصر، استاد مطهری، علامه اقبال لاهوری و دکتر شریعتی در خصوص خاتمیت پرداخته و پایان این فصل به تطبیق نظرات آن ها اختصاص یافته، به این نتیجه می رسیم که مقصود شریعتی و اقبال این نیست که نیاز بشر به تعلیمات الهی و وحیانی پایان یافته و بشر در اثر بلوغ فکری نیازی به این تعلیمات ندارد، بلکه مقصود ایشان استغنای از وحی جدید است نه مطلق وحی. و توجه آنان به عقل به معنای دادن وضع استقلالی به عقل در حوزه معرفت شناسی است نه چیزی بیشتر از این، لذا لازمه حرف آنان نفی دین نیست. در فصل چهارم پاره ای از شبهات برون دینی و درون دینی خاتمیت آورده و به پاسخ آن ها اشاره شده است
راضیه عباسی فاطمه کوچکی نژاد
شهرها در مناطق جغرافیایی مختلفی شکل گرفته اند و بسته به محیط خاص جغرافیایی که بر پهنه ی آن استقراریافته اند، در جریان توسعه و گسترش خود با موانع مختلفی روبرو می شوند. معمولاً هر شهر و یا منطقه تا حدی از محیط اطراف تأثیر می پذیرد . بدین صورت که گاه محیط جغرافیایی یک شهر بافت و شکل شهر را تحت تأثیر قرار می دهد و گاهی سمت گسترش و توسعه فیزیکی یک شهر را نیز محیط جغرافیایی آن تعیین می کند در نمونه مورد مطالعه( شهر اسلام آباد غرب)، شهری است که پیش از هر چیزی از محیط جغرافیایی اطراف خود تأثیر پذیرفته است. و نتایج حاکی از آن است که محور ارتباطی راه کربلا، دارای نقش فراوانی در تعیین سمت توسعه شهر را داشته است. بنابراین در امتداد این محور شهر توسعه یافته اما عامل ارتفاع موجب شده که این توسعه به صورت خطی و غیر متصل صورت گیرد. لذا این پژوهش برآن است که به تحلیل و بررسی روند شهرنشینی و توسعه فیزیکی شهر اسلام آبادغرب در دوره های مختلف شهرنشینی اعم از پیدایش و گسترش و نقش عوامل طبیعی و انسانی(محور ارتباطی راه کربلا) در سمت توسعه یا عدم توسعه شهر با استفاده از سیستم های اطلاعات جغرافیایی و با ترسیم نقشه های مورد نیاز بپردازد.