نام پژوهشگر: سید حسین حسینی زارچ
سید حسین حسینی زارچ مریم نزاکت الحسینی
هدف از تحقیق حاضر، مقایسه هوش هیجانی و خرده مقیاس های آن در ورزشکاران حرفه ای رشته های ورزشی انفرادی و گروهی و غیر ورزشکاران بود. بدین منظور 119 نفر از ورزشکاران حرفه ای باشگاه های فولاد مبارکه سپاهان، ذوب آهن و فولاد ماهان و به همین تعداد غیر ورزشکار از جمعیت عمومی به صورت تصادفی انتخاب گردیدند. سپس پرسشنامه هوش هیجانی بار-ان (1997) را تکمیل نمودند. نتایج تحلیل واریانس یک متغیره و چند متغیره حاکی از وجود تفاوت معنادار بین ورزشکاران حرفه ای و غیرورزشکاران، از نظر هوش هیجانی کلی، هوش درون فردی، هوش بین فردی، کنترل استرس، سازگاری و خلق عمومی بود، که نشان دهنده این بود، ورزشکاران حرفه ای در این مقیاس ها نمرات بالاتری را کسب نموده اند. همچنین ورزشکاران حرفه ای و غیر ورزشکاران در خرده مقیاس های حل مسئله، شادمانی، استقلال، تحمل فشار روانی، خودشکوفایی، خودآگاهی هیجانی، روابط بین فردی، خوش بینی، عزت نفس، مسئولیت پذیری، همدلی و خود ابرازی با هم تفاوت معنادار داشتند که نتایج حاکی از کسب نمرات بالاتر ورزشکاران حرفه ای در این خرده مقیاس ها بود. همچنین نتایج نشان داد، در عامل کلی هوش هیجانی، ورزشکاران حرفه ای انفرادی نمرات بیشتری را نسبت به ورزشکاران حرفه ای گروهی کسب کرده اند. در خرده مقیاس ها نیز نتایج نشان داد، تفاوت بین دو گروه از لحاظ خرده مقیاس های حل مسأله، شادمانی، استقلال، خودآگاهی هیجانی، خوشبینی، عزت نفس، همدلی، روابط بین فردی، واقعیت سنجی، تحمل فشار روانی، مسئولیت پذیری و خود ابرازی معنادار بوده است، که حاکی از این بود، ورزشکاران حرفه ای انفرادی نمرات بالاتری را در این خرده مقیاس ها کسب نموده اند. همچنین نتایج نشان داد، هوش درون فردی و هوش بین فردی ورزشکاران حرفه ای انفرادی نسبت به ورزشکاران حرفه ای گروهی بالاتر بوده است. از نظر خلق عمومی و مدیریت استرس و سازگاری بین ورزشکاران حرفه ای انفرادی و گروهی تفاوت معناداری یافت نشد.
مونا پورآزاد محمد تقی بحرینی طوسی
مقدمه و هدف : با توجه به قابلیت های پرتو ایکس در تشخیص و درمان بیماری ها، کاربرد آن در پزشکی به سرعت رو به گسترش نهاده است. پس از مشخص شدن این مسئله که میزان صدمات ناشی از پرتو به نوع و میزان پرتوی دریافتی بستگی دارد، تحقیقات بسیاری برای اندازه گیری پرتوها و آثار زیانبار ناشی از آنها صورت گرفت که همچنان ادامه دارد. یکی از اقدامات لازم جهت پیشبرد هدف فوق، دزیمتری در بخش های پرتونگاری و پرتودرمانی است. هدف از این مطالعه اندازه گیری دز جذبی تعدادی از ارگان های حساس ناحیه سر و گردن در تکنیک های مختلف رادیوگرافی و مقایسه ی آنها با یکدیگر است. مواد و روش ها: در این مطالعه جهت اندازه گیری دز جذبی ارگان ها از دزیمترهای ترمولومینسانس و یک فانتوم راندو مرد معادل بدن انسان، استفاده شد. دزیمترها در مناطق خاص فانتوم مربوط به ارگان های چشم، پاروتید، تیرویید، اکسیپیتال و tmj قرار داده شدند، تکنیک های رادیوگرافی پانورامیک، واترز، کالدول، توموگرافی کامپیوتری با اشعه مخروطی و رادیوگرافی مفصل تمپورومندیبولار با تنظیمات خاص، انجام شد و میانگین دز جذب شده بوسیله دزیمترهای مربوط به هرکدام از ارگان ها محاسبه شد. یافته ها: کمترین میزان دز جذبی مربوط به چشم در تکنیک رادیوگرافی پانورامیک با دز پایین است و بیشترین دز جذبی مربوط به مفصل تمپورومندیبولار در تکنیک cbct با رزولوشن نرمال بدست آمد. ارگان های پاروتید و اکسیپیتال در تکنیک های پانورامیک انجام شده بیشترین میزان دز جذبی را داشتند و چشم کمترین دز را دریافت نمود.بیشترین دز جذبی در تکنیک tmj مربوط به ارگان های تیرویید و پاروتید بدست آمد و کمترین میزان دز جذبی در ناحیه چشم بود.در بررسی مجموع دز جذبی ارگان های مشابه در تکنیک های واترز و کالدول،کمترین دز جذبی مربوط به مفصل تمپورو مندیبولار وبیشترین دز جذبی در نواحی پاروتید و اکسیپیتال بود. در اکثر cbct های انجام شده، پاروتید دارای بیشترین دز دریافتی بود، اما در دو تکنیکcbct ناحیه سینوس، tmj و چشم دارای بیشترین مقدار دز بودند. نتیجه گیری: تکنیک رادیوگرافی cbct در مقایسه با تکنیک های روتین دوبعدی چون: پانورامیک، واترز، کالدول و رادیوگرافی tmj در شرایط مختلف رزولوشن و تنظیمات اکسپوژر متفاوت همچون میلی آمپر و ولتاژ، گاه دارای دز پایین تر، در مواردی دارای دز های نزدیک به هم و گاهی دارای دز بالاتری بوده است. بنابراین بطور کلی نمی توان این تکنیک ها را بر اساس دز دریافتی، دسته بندی کرد. و لازم است با در نظر گرفتن مجموعه ای از عوامل همچون اطلاعات مورد نیاز در برابر دز تحمیل شده به بیمار، تکنیک رادیوگرافی مورد نیاز را انتخاب کرد. کلمات کلیدی: 1-دزیمتر ترمولومینسانس 2-فانتوم راندو 3-توموگرافی کامپیوتری با اشعه ی مخروطی 4-تصویربرداری پانورامیک 5-تصویربرداری کالدول و واترز
حامد کرمانی سید حسین حسینی زارچ
چکیده هدف. مقصود از مطالعه حاضر ارزیابی تغییرات خطی و حجمی راه هوایی فوقانی بعد از جراحی دو فکی برای تصحیح مال اکلوژن کلاس iii در cbct و یافتن همبستگی میان تغییرات خطی و حجمی بود. مواد و روش ها. مطالعه ما یک کارآزمایی بالینی آینده نگر بود. cbctهای 10 بیمار کلاس iii قبل و سه ماه بعد از جراحی ارزیابی شدند. برای بررسی تفاوتها در اندازه گیریهای قبل و بعد از جراحی paired t-test استفاده شد. برای آزمایش همبستگی بین تغییرات خطی و حجمی از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج. اندازه گیری های خطی: فضای نازوفارنژیال به شکل معنی داری افزایش یافته بود و یک همبستگی با مقادیر advancement ماکزیلا داشت. تغییرات معنی دار دیگر خطی وجود نداشت. اندازه گیریهای حجمی: هیچ تغییر معنی داری در حجمهای قبل و بعد از جراحی یافت شد. حجمهای نازوفارنژیال و هیپوفارنژیال کاهش یافتند و حجمهای اوروفارنژیال و حجم های کلی افزایش یافتند که هیچ کدام از تغییرات از نظر آماری معنی دار نبود. یک همبستگی بین تغییرات خطی اوروفارنژیال و تغییرات حجمی اوروفارنژیال یافت شد. نتیجه گیری: تصحیح جراحی دوفکی مال اکلوژن کلاس iii باعث تغییرات معنادار در راه هوایی خلفی نشد.
محمد امین خواجوی تورج واعظی
مقدمه: دپرسیون های سطح لینگوال مندیبل ، آنومالی های تکاملی هستند که تحت عنوان stafne bone defect شناخته می شوند . sbd به طور شایع در مردان و بیشتر در دهه ی 5 و 6 دیده می شود . تشخیص رادیوگرافیک انواع تیپیکال sbd به آسانی امکان پذیر است چرا که sbd به صورت رادیولوسنسی های بیضی یا دایره ای نزدیک زاویه مندیبل و زیر کانال آلوئولار تحتانی قرار دارند اگر چه این آنومالی با شیوع کمتر در قدام و راموس مندیبل هم دیده می شود . هدف مطالعه ی ما بررسی کلینیکی و رادیوگرافی sbd در بیماران مراجعه کننده به مرکز رادیولوژی خصوصی از سال 1388 تا 1391 بود . روش کار: در این مطالعه 30000 رادیوگرافی پانورامیک و 5000 رادیوگرافی cbct مورد ارزیابی قرار گرفتند . تشخیص قطعی sbdدر رادیوگرافی های cbct بر اساس مشاهده ی دپرسیون سطح لینگوال استخوان مندیبل صورت گرفت . رادیولوسنسی های یکطرفه ی بین مولرها و زاویه مندیبل به عنوان موارد مشکوک به sbd در نظر گرفته شدند و در صورتیکه رادیولوسنسی در رادیوگرافی پانورامیک مجدد افزایش سایز نداشت تشخیص sbd قطعی تلقی گردید سپس مشخصات رادیوگرافیک برای هر دو رادیوگرافی های پانورامیک و cbct ثبت شدند . یافته ها: بر اساس نتایج مطالعه ی ما شیوع sbd 0/0008 % و میانگین سنی بیماران 45 سال بود . هم چنین شیوع این آنومالی در مردان 5/6 برابر زنان بود . تمام موارد sbd بین ناحیه ی مولرها و زاویه مندیبل قرار داشتند و واریانت خلفی آن محسوب می شدند . sbd در تمام موارد زیر کانال آلوئولار تحتانی و نزدیک بوردر تحتانی مندیبل قرار داشت و در برخی موارد هم باعث تحلیل بوردر تحتانی کانال شده بود در یک مورد هم گسترش sbd به بالای کانال دیده می شد . بیشتر موارد sbd تایپ i و تایپ ii آن بودند و یک مورد نادر هم از تحلیل کورتیکال پلیت باکالی در نتیجه گسترش نقص لینگوالی استخوان مندیبل وجود داشت . نتیجه گیری: داده های مربوط به نمای رادیوگرافیک و خصوصیات دموگرافیک sbd در مطالعه ما مشابه مطالعات قبلی بود، با این تفاوت که میزان شیوع sbd در مطالعه ما پائین تر از مطالعات قبلی بود.
محمد فاروق مبشری سید حسین حسینی زارچ
در این مطالعه که بصورت پایلوت بر روی 15 خانم 16 تا25 ساله انجام شد، اندازه گیری های زیر بر روی تصاویر cbct این افراد انجام شد: عرض بین کانینی و بین مولری در سه نقطه ی عمودی کرست استخوان، اپکس دندان و بازال استخوان، ضخامت استخوان کورتیکالی مندیبل در برشهای دیستال کانین و مولر دو طرف مندیبل، دانسیته ی تنه ی مندیبل و محاسبه ی حجم کندیل. با توجه به سفالوگرام بدست آمده از تصاویر cbct و بر اساس زاویه ی fma ، بیماران به سه گروه long face، نرمال و short face تقسیم شدند. مقادیر اندازه گیری شده توسط آزمونهای همبستگی وanova آنالیز شدند.سطح معنی داری p?0.1 در نظر گرفته شد.
علی آرزوبخش سید حسین حسینی زارچ
مقدمه: زائده استیلوئید یک زائده استخوانی مخروطی شکلی است که از استخوان تمپورال درجلوی سوراخ استیلوماستوئید جدا می شود. لیگامان استیلوهیوئید از زائده ی استیلوئید تا شاخ کوچک هیوئید ادامه دارد و به طور معمول در رادیوگرافی دیده نمی شود مگر اینکه کلسیفیه شده باشد. این مطالعه با هدف بررسی و مقایسه الگوهای کلسیفیکاسیون لیگامان استیلوهیوئید در مبتلایان به سندرم ایگل با بیماران دارای زائده استیلوئید طویل شده بدون علامت در تصاویر cbct انجام می شود. مواد و روش ها: تصاویر cbct موجود در آرشیو مرکز رادیولوژی خصوصی در مشهد در 4 سال گذشته که در آنها زائده استیلوئید در دو طرف به طور کامل تصویر شده بودند به صورت گذشته نگر توسط یک نفر رادیولوژیست فک و صورت بدون اطلاع از وضعیت بیمار مورد بررسی قرار گرفته و مواردی که طول زائده استیلوئید در دو طرف بیشتر از 30 میلی متر بود، شامل تعداد 52 تصویر cbct در دو گروه علامت دار و بدون علامت (26 نفر در هر گروه) وارد مطالعه شدند. برای هر زائده ی استیلوئید، طول زائده، حداکثر ضخامت، نوع مورفولوژی و الگوی کلسیفیکاسیون آن ثبت گردید. اندازه گیری ها به فاصله دو هفته مجددا تکرار شده و میانگین آن ثبت گردید. در نهایت مقایسه میانگین طول و ضخامت زائده ی استیلوئید، نوع الانگیشن و الگوی کلسیفیکاسیون آن بین دو سمت در هر گروه و نیز بین دو گروه علامت دار و بدون علامت با استفاده از نرم افزار spss 16 انجام شد. یافته ها: به طور کل میانگین طول زائده استیلوئید در گروه سندرم ایگل 7/42میلیمتر ،و در گروه بدون علامت 9/39میلیمتر بود. میانگین ضخامت در گروه سندرم ایگل 6/4 میلیمتر و در گروه بدون علامت 3/3 میلیمتربود، که اختلاف بین دو گروه در میانگین ضخامت معنی دار بود. شایع ترین الگوی کلسیفیکاسیون مشاهده شده در هر دو گروه ، partially calcified بود و شایع ترین نوع مورفولوژی در گروه سندرم ایگل از نوع elongated و درگروه بدون علامت از نوع segmented بود. بین دو گروه در نوع مورفولوژی اختلاف معنی داری ( در سمت چپ) دیده شد. میانگین طول در هر دو گروه سندرم ایگل و بدون علامت در سمت راست نسبت به سمت چپ بیشتر بود که فقط در گروه بدون علامت این اختلاف معنی دار بوده است. میانگین ضخامت در هر دو گروه علامت دار و بدون علامت در سمت چپ بیشتر از سمت راست بود اما میزان اختلاف معنی دار نبود. نتیجه گیری: مورفولوژی و ضخامت زائده استیلوئید بین دو گروه سندرم ایگل و بدون علامت اختلاف معنی داری را نشان دادند و لذا می توانند تا حدی به تشخیص افتراقی دردهای ناحیه صورت ، گلو، حلق و لوزه کمک کننده باشند.کلمات کلیدی: زائده استیلوئید، سندرم ایگل، توموگرافی کامپیوتری اشعه مخروطی
مجید حسینی ابریشمی مجید عشق پور
مقدمه: درمان ایمپلنت به عنوان درمان انتخابی (choice of treatment) در بیمارانی که دندان خود را از دست داده اند می باشد. یکی از عواملی که در موفقیت ایمپلنت موثر است کیفیت و کمیت استخوان آلوئولار می باشد. با توجه به اینکه نواحی بی دندانی خلف ماگزیلا به علت آتروفی ریج استخوان آلوئول و گسترش سینوس ماگزیلاری حجم کمی از استخوان را جهت قرار گرفتن ایمپلنت فراهم می کند، کاربرد ایمپلنت به بازسازی استخوان آلوئولار و اصلاح سینوس ماگزیلاری بسیار وابسته است. بالا بردن کف سینوس جهت افزایش استخوان آلوئولار یک انتخاب درمانی بسیار موثر با نتایج قابل پیش بینی است. prf (platelet-rich fibrin) نسل جدیدی از platelet concentration است که دارای فاکتور های رشدی متعددی می باشد و ترکیب آن با گرفت ها می تواند باعث تسریع در روند جایگزینی گرفت با استخوان شود. هدف از انجام مطالعه حاضر تعیین تأثیر نوع گرفت (آلوگرفت یا زنوگرفت) همراه با prf در میزان ثبات و افزایش ارتفاع استخوان در جراحی open sinus lift بود. مواد و روش کار: در مطالعه حاضر بیماران مراجعه کننده به دانشکده دندانپزشکی مشهد که در ارزیابی cbct نیازمند آگمنتاسیون ریج ماگزیلا با استفاده از سینوس لیفت بودند، وارد شدند. پیش از شروع جراحی سینوس لیفت، 20 سی سی خون از ورید براکیال بیماران گرفته شد تا پس از سانتریفیوژ هر 10 سی سی دو قطعه prf بدست آید. تمامی جراحی ها توسط یک جراح صورت گرفت. در هر سمت پس از قرار دادن ایمپلنت ها، فاصله خالی میان غشاء اشنایدرین که بر روی قسمت اپیکال ایمپلنت قرار گرفته و کف سینوس ماگزیلا با استفاده از مواد پیوندی پر گردید. در جراحی یک سمت مواد پیوندی شامل آلوگرفت fdba بود که به خوبی با prf مخلوط شده بودند و در سمت دیگر زنوگرفت bio-oss در ترکیب با prf بودند. جراحی هر سمت در یک جلسه مجزا صورت گرفت و فاصله دو جراحی برابر یک هفته بود. بلافاصله پس از جراحی، 3 و 6 ماه پس از آن میزان ثبات ایمپلنت ها با استفاده از دستگاه osstell اندازه گیری شد تا isq ایمپلنت ها ثبت گردد. سپس در همان زمان یک رادیوگرافی موازی در هر سمت گرفته شد تا میزان ارتفاع استخوان در مزیال و دیستال ایمپلنت ها اندازه گیری گردد. به منظور تحلیل داده ها از آزمونهای آماری paired t-test و independent t-test در نرم افزار spss نسخه 5/11 با ضریب اطمینان 95% استفاده شد. نتایج: در مطالعه حاضر 10 بیمار (6 زن و 4 مرد) نیازمند سینوس لیفت به صورت دو طرفه شرکت نمودند. میانگین سنی بیماران برابر 32/7 ± 36/49 بود. در بررسی ارتفاع استخوان در رادیوگرافی pa موازی مشخص گردید که در طول زمان ارتفاع استخوان به صورت معناداری در هر دو گروه افزایش یافته بود (p-value < 0.05). تفاوتی میان دو گروه از نظر روند افزایش ارتفاع استخوان مشاهده نشد (p-value > 0.05). همچنین میانگین استخوان کسب شده در دو گروه دارای تفاوت آماری معناداری نبود (p-value > 0.05). در بررسی میزان ثبات با استفاده از معیار isq مشخص گردید این معیار نیز در طول زمان در هر دو گروه به صورت معناداری افزایش یافته بود (p-value < 0.05) اما تفاوتی میان دو گروه در این روند وجود نداشت (p-value > 0.05). در بررسی میزان ثبات کسب شده تفاوت آماری معناداری میان دو گروه وجود نداشت (p-value > 0.05). نتیجه گیری: بر مبنای نتایج حاصل از پژوهش کنونی می توان بیان نمود که استفاده از prf در ترکیب با آلوگرفت fdba نتایج مشابهی با ترکیب آن با زنوگرفت bio-oss از نظر ارتفاع استخوان تشکیل شده و ثبات ایمپلنت داشت. با این حال میزان ثبات و استخوان تشکیل شده در بررسی 6 ماهه در گروه prf/fdba بیشتر از گروه prf/bio-oss بود.
محمد صادق زارع آدینه جوادیان لنگرودی
مقدمه: ضایعات با نمای داخلی مولتی لاکولار ضایعات منحصر به فردی هستند که هم به صورت کیستیک و هم نئوپلاستیک تظاهر می کنند. این ضایعات دارای نماهای کلینیکی ، رادیوگرافی و هیستوپاتولوژیک مختلف هستند. این مطالعه با هدف بررسی کلینیکی و رادیوگرافیک ضایعات مولتی لاکولار صورت گرفته است. مواد و روش ها: در این مطالعه مقطعی از نوع بررسی آرشیو(case series), ضایعات رادیولوسنت مولتی لاکولاری که دارای نتیجه بیوپسی قطعی بودند,(70 بیمار) از میان آرشیو موجود در یک مرکز رادیولوژی خصوصی و دانشکده دندانپزشکی مشهد توسط دو نفر رادیولوژیست فک و صورت مورد بررسی قرار گرفتند. هر دو مشاهده گر از نتیجه پاتولوژی ضایعات ناآگاه بودند. از این میان داده های دموگرافیک و خصوصیات رادیوگرافی مربوط به 59 بیمار در غالب 5 نوع ضایعه که دارای فراوانی نسبتا مناسبی بودند ، شامل ژانت سل گرانولومای مرکزی ، آملوبلاستوما، ادونتوژنیک کراتوسیست ، کیست ادونتوژنیک کلسیفیه و میگزوم ادونتوژنیک ، توسط جداول و نمودارهای فراوانی توصیف شد. نتایج: از میان 59 بیمار با ضایعه رادیولسنت مولتی لاکولار در فک، شایعترین ضایعه ژانت سل گرانولومای مرکزی (با فراوانی 39% ) بود. دراین میان 23 مورد از ضایعات در مردان و 36 مورد در زنان اتفاق افتادند. شایعترین دهه سنی درگیر دهه دوم سنی و میانگین سن درگیری 31.57 سال بود . تمامی ضایعات تک کانونی بوده و اکثر آنها خلف مندیبل را درگیر کردند. حدود مشخص و کورتیکه شایعترین نوع بوردر ضایعات بود .شایعترین تاثیر بر ساختمان های مجاور تورم بود. بیشترین شیوع تورم در میان این 5 ضایعه، مربوط به میگزوم و پس از آن cgcg بود. بیشترین شیوع تحلیل خارجی ریشه در coc و پس از آن در cgcg دیده شد. بیشترین شیوع جابجایی دندانی در okc و کمترین آن در coc دیده شد. تمایل به تخریب کورتکس در cgcg و پس از آن میگزوما، شیوع بالاتری را نشان داد. نتیجه گیری :در این مطالعه تنها 4 % از رادیولوسنسی های مولتی لاکولار(70 مورد) را توموهای بدخیم تشکیل دادند و لذا می توان گفت که اکثریت ضایعات مولتی لاکولار مشی خوش خیم دارند .
حامد ابراهیم نژاد آدینه جوادیان
هدف ما در این مطالعه بررسی ارزش تشخیصی رادیوگرافی های واترز و کالدول دیجیتال در قیاس با cbct به عنوان استاندارد طلایی در نواحی سینونازال است. در این پژوهش اطلاعات 273 بیمار هر سه رادیوگرافی واترز، کالدول و cbct جمع آوری شد. سپس پارامترهای اپسیفیکاسیون افزایش ضخامت مخاط سطح مایع-هوا و وجود کیست احتباسی موکوسی و یا پولیپ و انحراف سپتوم در قیاس با cbct به عنوان گلد استاندارد بررسی کردند. رادیوگرافی کالدول در ازریابی اپسیفیکاسیون سینوس فرونتال و اتموئید و همچنین انحراف سپتوم بینی بسیار خوب عمل می کند. در تشخیص موارد دارای افزایش ضخامت مخاط در سینوسهای فرونتال و اتموئید ضعیف بوده هرچند در تشخیص موارد سالم بهتر عمل می کند. واترز بطور کلی در ارزیابی افزایش ضخامت مخاط سینوس ماگزیلاری موفق است. ارزیابی وجود کیست احتباسی موکوسی/پولیپ یا سطح مایع هوا در رادیوگرافی واترز ارزش تشخیصی بالایی ندارند و تنها می توان به تشخیص موارد سالم بسنده کرد. در ارتباط با انحراف سپتوم بینی می توان کاملا به واترز و کالدول اعتماد کرد؛ هرچند که مشاهده همزمان این دو رادیوگرافی در تشخیص انحراف سپتوم بینی (بویژه انحراف های بالاتر از 9 درجه) بسیار کارا تر خواهد بود.