نام پژوهشگر: ابوالقاسم فاتحی

بررسی رابطه ی بین سرمایه اجتماعی و سبک زندگی در بین دانشجویان دانشگاه اصفهان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1389
  یوسف کریمی   ابوالقاسم فاتحی

پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ی بین سرمایه ی اجتماعی و سبک زندگی صورت گرفته است به عبارتی دیگر این تحقیق درصدد بررسی این سوال است که آیا رابطه ی معنی داری بین سرمایه اجتماعی و سبک زندگی وجود دارد به بیانی دیگر سرمایه های اجتماعی مختلف منجر به سبک های زندگی مختلف می شود (جامعه ی آماری این تحقیق دانشجویان دانشگاه اصفهان بوده است) در این تحقیق ابعادی که برای سنجش رابطه سرمایه اجتماعی (متغیر مستقل) و سبک-زندگی(متغیر وابسته) درنظر گرفته شده است عبارتند از: هنجار، آگاهی و مشارکت اجتماعی و ابعاد سبک زندگی اوقات -فراغت، مصرف فرهنگی، ذائقه ی غذایی و اولویت های هزینه ای می باشد که رابطه ی سرمایه ی اجتماعی با سبک زندگی و هر کدام از ابعاد آن مورد سنجش قرار گرفته است. روش تحقیق در این پژوهش پیمایش و ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه می باشد جامعه ی آماری پژوهش حاضر دانشجویان دانشگاه اصفهان در سال 1389 می باشد که تعداد آنها بر اساس آمار معاونت آموزشی و تحصیلات تکمیلی 14354 نفر بوده است. حجم نمونه 384 نفر بوده که از طریق فرمول کوکران و با روش نمونه گیری طبقه ای متناسب با حجم نمونه بدست آمده است. برای آزمون فرضیات با استفاده از نرم افزار spss برای سنجش همبستگی بین متغیرها از آزمون های آماری مناسب مثل کی دو استفاده شده است. نتایج بدست آمده در این تحقیق نشان می دهد که میزان سرمایه اجتماعی افراد رابطه ی معناداری با سبک زندگی آنان نداشته است کسانی که از سرمایه اجتماعی بیشتری برخوردار بوده اند در مقایسه با کسانی که از میزان کمتری از این سرمایه برخوردار بوده اند رابطه ی معناداری را با نوع خاصی از سبک زندگی آنها نشان نداده است. اما پژوهش حاضر همچنین به بررسی رابطه ی بین پایگاه اجتماعی-اقتصادی با سبک زندگی و ابعاد آن نیز پرداخته است که فقط در یک مورد رابطه معنی دار بوده است. بر این اساس می توان گفت با توجه به نتایج پژوهش حاضر در جامعه ی دانشجویی ایران سرمایه-اجتماعی متغیری مناسب برای سنجش سبک زندگی نیست به عبارتی بهتر سرمایه های اجتماعی مختلف و همچنین پایگاه های اجتماعی- اقتصادی مختلف منجر به سبک های زندگی مختلف نشده است تنها یک فرضیه مورد تأئید قرار گرفته است و آن هم رابطه ی بین پایگاه اجتماعی- اقتصادی و ذائقه ی غذایی بوده است یعنی می توان گفت که هر پایگاه اجتماعی-اقتصادی خاصی منجر به ذائقه ی غذایی خاصی نیز شده است.

تحلیل جامعه شناختی عوامل موثر بر گرایش زوجین به طلاق در استان اصفهان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  علی محمد نظری   ابوالقاسم فاتحی

چکیده هدف از انجام این پژوهش بررسی جامعه شناختی عوامل موثر بر میزان گرایش زوجین به طلاق در استان اصفهان است. چارچوب نظری این تحقیق ترکیبی از نظریه های همسان همسری، مبادله، شبکه، قشربندی اجتماعی(منزلت اجتماعی) و نظریه ی تصورات اجتماعی می باشد. در این تحقیق از روش پیمایش استفاده شده است و از پرسشنامه به عنوان تکنیک و ابزار جمع آوری اطلاعات استفاده شده است. جامعه ی آماری این تحقیق، زوجینی هستند که در 9 ماه از ابتدای سال 1389 به مراکز کاهش طلاق در سطح استان اصفهان مراجعه کرده و پرونده های آنان هنوز منجر به مصالحه نشده است. در این تحقیق از روش نمونه گیری سهمیه ای استفاده شده است و حجم نمونه بر اساس فرمول کوکران، 330 نفر تعیین شده است. متغیر وابسته ی تحقیق، میزان گرایش به طلاق است که سعی شده با به کارگیری تکنیک های آماری اثرات متغیرهای مستقل(نظیر دخالت بی جای اطرافیان در زندگی زوجین، تفاوت منزلت اجتماعی، رضایت زندگی زناشویی و تصور مثبت از پیامدهای طلاق) بر آن مورد سنجش قرار گیرد. نتایج تحقیق نشان داد که بیش از نیمی از پاسخگویان(7/52 درصد، 174 نفر) گرایش متوسط و نزدیک به 6/7 درصد از آنان گرایش قوی به طلاق دارند. تحلیل رگرسیونی داده ها حاکی از آن است که متغیرهای میزان دخالت بی جای اطرافیان در زندگی زوجین، میزان تفاوت منزلت بین زوجین، رضایت زندگی زناشویی و تصور مثبت از پیامدهای طلاق به شکل مستقیم بر میزان گرایش به طلاق تأثیر داشته اند که از این میان، متغیرهای میزان دخالت بی-جای اطرافیان در زندگی زوجین و میزان تفاوت منزلتی زوجین بیشترین تأثیر را بر میزان گرایش به طلاق داشته اند. واژگان کلیدی: گرایش به طلاق، دخالت بی جای اطرافیان، تفاوت منزلت زوجین، رضایت زندگی زناشویی، تصور مثبت از پیامدهای طلاق.

بررسی رابطه میزان دینداری و سبک زندگی دانشجویان دانشگاه خوارزمی کرج
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده علوم انسانی و اجتماعی 1390
  رفیعه سعادت   شهلا باقری

پژوهش حاضر در جستجوی آن است که با سنجش تجربی مفاهیم «دینداری» و «سبک زندگی»، رابطه یِ میزان های مختلف دینداری را با سبک زندگی آن ها بررسی نماید و همبستگی دینداری را با سبک های زندگی مورد مطالعه قرار دهد. برای رسیدن به این هدف، از چارچوب نظری استفاده شده است که خطوط اصلی آن را نظریات «بوردیو و گیدنز» تشکیل داده است. «سبک زندگی»، نماد و نشانه ای فرهنگی و اجتماعی به شمار می رود که از طریقِ سه بُعد «هنجارهای مصرفی(معیارهای انتخاب پوشاک و اولویت های هزینه ای)»، «انتخاب فعالیت هایِ گذران اوقات فراغت» و «مدیریت بدن» بیان شدنی است. چرایی و چگونگی انتخاب این ابعاد معنادار از نظر فرهنگی و اجتماعی، در اندیشه یِ « بوردیو و گیدنز» به میزان دینداری افراد برمی گردد؛ روش این پژوهش مبتنی بر روش «کمّی» است و برای جمع آوری داده ها از ابزار پرسش نامه یِ توسط محقق ساخته شده، بهره یِ فراوان برده است. حجم نمونه را 365 نفر ازدانشجویان در حال تحصیل دانشگاه تربیت معلم کرج تشکیل می دهند که به روش «نمونه‏گیری طبقه ای متناسب» انتخاب شده اند. برای بررسی روابط متغیرهای یاد شده از آزمون های آماری مناسب در سطح تحلیل های دومتغیره و تحلیل رگرسیون استفاده شده است. نتایج یافته ها حاکی از آن است که از لحاظ سبک زندگی ، دانشجویانی که میزان دینداری بالایی دارند ، سبک زندگی آنها بیشتر براساس معیارهای دینی شکل گرفته است ، ولی آن هایی که میزان دینداری شان پایین است ، سبک زندگی شان نیز مقداری با معیارهای دینی فاصله دارد. یافته ها هم چنین نشان می دهد که در شرایط حاضر ، دانشجویان به جای اینکه صرفا دنبال روی سبک های زندگی سنتی و از پیش تعیین شده در نظام اجتماعی و دینی باشند ، تا حدودی انتخاب ها و محدودیت ها را خود تعیین می کنند و همان طور که در این پژوهش مشاهده نمودیم ؛ دینداری به عنوان عامل و بستری مهم ، اهمیت فراوانی در تعیین شیوه و نوع « سبک زندگی » به اعتبار مولفه های مختلف آن ایفا می نماید

عوامل اجتماعی موثر بر تغییر رشته به گرایش های رشته ی علوم اجتماعی در مقطع کارشناسی ارشد
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده علوم اجتماعی 1392
  محمد احمدوند   ابوالقاسم فاتحی

این تحقیق با هدف شناخت عوامل اجتماعی موثر بر تغییر رشته به گرایش های رشته ی علوم اجتماعی در مقطع کارشناسی ارشد به ثمر رسیده است. روش تحقیق میدانی است. از ابزار پرسشنامه برای جمع آوری اطلاعات از 150 نفر از دانش آموختگان تغییر رشته داده شده به گرایش های رشته ی علوم اجتماعی در شش دانشگاه تهران استفاده شده است. چارچوب نظری تحقیق تلفیقی است از نظریات ماکس وبر در زمینه کنش، دیدگاه کنش متقابل نمادین، نظریه ی گزینش عقلانی، نظریه ی مبادله و قضایای جورج هومنز، نظریه ی خوداثر بخشی باندورا، نظریه ی کنش موجه یا عمل بخردانه و ساختار کنش بنیادی پارسونز. یافته های پژوهش نشان داد که مهم ترین عوامل موثر بر تغییر رشته به گرایش های رشته ی علوم اجتماعی در مقطع کارشناسی ارشد عبارتند از: 1) علاقه مندی به شناخت موضوعات ومسائل جامعه 2) جذابیت های گرایش های رشته ی علوم اجتماعی3) انتظارات وارزیابی های فرد (خوداثربخشی) 4) زمینه های فرهنگی و اجتماعی. همچنین بین ارزیابی منفی دانش-آموختگان از رشته ی قبلی و تغییر رشته آنان رابطه معناداری کشف نشد.