نام پژوهشگر: عبدالحسین پرنو
عبدالحسین پرنو رضا مهدیان
هدف از تحقیق حاضر اثر تمرینات استقامتی، مقاومتی و ترکیبی بر محتوای cgrp و بیان mrna پروتئین های ramp1 و rcp در عضلات کند (نعلی) و تند (درشت نی قدامی) می باشد. بدین منظور تعداد 32 سر موش نر ویستار (10 ماه سن، خریداری شده از موسسه پاستور) به طور تصادفی در چهار گروه کنترل (8=n)، تمرین استقامتی (8=n)، تمرین مقاومتی (8=n) و تمرین ترکیبی (8=n) قرار گرفتند. تمرین استقامتی (دویدن روی نوارگردان) (5 روز در هفته، هر روز 60 دقیقه با سرعت 30 متر در دقیقه) و تمرین مقاومتی ( بالارفتن از فنس توری با ارتفاع 2 متر) به مدت 12 هفته توسط حیوانات انجام شد. گروه تمرین ترکیبی، ترکیبی از دو تمرین استقامتی و مقاومتی را انجام می دادند. 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین، حیوانات بیهوش و عضلات نعلی و درشت نئی قدامی جدا شده و بلافاصله در نیتروژن مایع منجمد و بعد از آن در دمای 70- درجه نگهداری شدند. اندازه گیری cgrp به روش الیزا انجام شد و بیان mrna پروتئین های ramp1 و rcp با تکنیک q real-time pcr سنجیده شدند. آنالیز آماری داده ها با استفاده از تحلیل واریانس یک طرفه، u من ویتنی و h کروسکال- والیس انجام شد. نتایج داده ها نشان داد که تفاوت معناداری در نتیجه ی تمرین استقامتی در عضلات کند و تند انقباض در مقایسه با گروه کنترل مشاهده نشد. اما تمرین مقاومتی موجب افزایش محتوای cgrp در عضلات کند و تند انقباض نسبت به گروه کنترل شد. نتایج داده ها نشان داد که بین میزان cgrp عضله ی کند در گروه تمرین ترکیبی و گروه کنترل تفاوت معنادار وجود داشت. همچنین، آنالیز داده ها نشان داد که در نتیجه ی تمرینات استقامتی، مقاومتی و ترکیبی بیان mrna پروتئین های ramp1 و rcp تغییر معناداری نداشت. به طورکلی، می توان بیان کرد که تمرین می تواند عامل مهمی در رهایش این نوروپپتید باشد. علاوه براین، احتمالا نوع فعالیت و شدت فعالیت در مقدارcgrp سهیم هستند، به طوری که تمرین مقاومتی موجب افزایش آن در هر دو نوع عضله مورد نظر بود. با توجه به نقش شناخته شده این نوروپپتید در nmj و تحقیقات پیشین که حاکی از افزایش مقدار cgrp در پی تمرین در نورون های حرکتی می باشد، یافته های تحقیق حاضر که از مطالعه عضله حاصل شد، قابل توجه می باشد.
مجتبی ایمانی عبدالحسین پرنو
هدف از انجام این پژوهش بررسی اثر دو نوع برنامه تمرینی 4 هفته ای مقاومتی و پلیومتریک بر عملکرد فوتبالیست های پسر 15تا 17 سال بوده است. به همین منظور تعداد 30 نفر از دانش آموزان فوتبالیست عضو تیم های آموزشگاهی استان کرمانشاه به صورت تصادفی به سه گروه 10 نفری که شامل گروه پلیومتریک، قدرتی (با وزنه) و گواه تقسیم شدند. قد، وزن، درصدچربی، پرش عمودی، قدرت بیشینه (دینامومتر) و چابکی ایلی نویز در روز اول پیش آزمون اندازه گیری شد. درروز دوم پیش آزمون رکوردهای دوسرعت 36 متر و تست استقامتی یویو ثبت گردید. سپس دو گروه مقاومتی و پلیومتریک به مدت 4 هفته (سه جلسه در هفته) به تمرینات منتخب مقاومتی و پلیومتریک همراه بازی فوتبال و همچنین گروه گواه به تمرینات تخصصی فوتبال همراه بازی فوتبال پرداختند. کل زمان تمرین برای هر سه گروه 65 الی 85 دقیقه بود. پس از پایان دوره تمرینی، اندازه گیری ها و آزمون های پس آزمون همانند پیش آزمون به ترتیب در دو روز به عمل آمد و داده های خام بوسیله آمار توصیفی و استنباطی کلوموگرف– اسمیرنوف، آنالیز واریانس یک طرفه، آنالیز واریانس با اندازه های تکراری، آزمون t جفت شده وآزمون تعقیبی توکی به شرح زیر مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت: 1- هر سه گروه در فاکتور های سرعت دویدن، توان انفجاری و چابکی پیشرفت معنی داری از پیش آزمون به پس آزمون داشته اند (05/0p<). 2- تمرینات پلیومتریک و قدرتی هر دو به صورت معنی داری باعث افزایش قدرت بیشینه شده اند اما تمرینات تخصصی فوتبال (گروه گواه) تاثیر معنی داری برفاکتور قدرت بیشینه نداشته است. 3- توان هوازی دردو گروه، پلیومتریک و گواه افزایش معنی داری داشته اما درگروه قدرتی افزایش معنی داری دیده نشد. نتیجه: ترکیب تمرینات پلیومتریک با تمرینات تخصصی فوتبال در پژوهش حاضر نسبت به روش های دیگر موجب افزایش مطلوب تری در عملکرد فوتبالیست های نوجوان شده است در نتیجه می توان در جهت افزایش فاکتور های سرعت، چابکی، توان انفجاری، قدرت بیشینه و توان هوازی از تمرینات پلیومتریک استفاده نمود.
بیان فیاضی عبدالحسین پرنو
هدف از پژوهش حاضر، مطالعه ی اثر تمرینات هوازی بر برخی عوامل خطر زای بیماری شریان کرونری در بیماران مولتیپل اسکلروز (ms) متوسط بود. در این مطالعه کاربردی، تعداد15 نفر (22/8±68/33سال) از زنان مبتلا به ms با 4>edssبه طور تصادفی به دو گروه گواه (7 نفر) و آزمایش (8 نفر)تقسیم شدند. بیماران گروه آزمایش به مدت 8 هفته تمرین هوازی روی نوارگردان 3 روز در هفته و هر روز که شامل 5-10 دقیقه گرم کردن و سپس20-40 دقیقه با شدت 60-80 درصد حداکثر ضربان قلب اجرا شد؛ درحالی که،گروه گواه به زندگی معمو لخود ادامه دادند. از نمونه های خونی و تست های عملکردی در هر دو گروه به ترتیب جهت اندازه گیری برخی فاکتورهای بیماری شریان کرونری و عملکرد آزمودنی ها استفاده شد. تمامی عملیات آماری با استفاده از نرم افزار19spss انجام شد. تجزیه و تحلیل یافته ها نشان دادکه 8 هفته تمرین هوازی، منجر به کاهش معنادار عوامل خطرزای بیماری شریان کرونری (تری گلیسرید، کلسترول تام، ldl و hdl به ترتیب 01/0p=، 21/0p=، 00/0p= و 02/0p=)، کاهش فشارخون (سیستولیک و دیاستولیک، به ترتیب 45/0p= و 03/0p=)، کاهش شاخص هزینه فیزیولوژیکی (01/0p=)، کاهش درصد چربی بدن (00/0p=) و افزایش معنادار ظرفیت های عملکردی (استقامت راه رفتن، سرعت راه رفتن، تعادل و حداکثر اکسیژن مصرفی به ترتیب 00/0p=، 00/0p=، 00/0p= و 00/0p=) در بیماران مبتلا به ms شد(05/0p?).باتوجهبهیافته هایاینپژوهشمی توانبیان کردکه تمریناتورزشی هوازی می تواند به عنوان یک روش درمانی غیرتهاجمی، عامل موثری در بهبود بیماری های ثانویه و توانایی انجام فعالیت های روزانه زندگی با صرف انرژی بهینه تری خواهد شد که می تواند در کنار مصرف دارو به بیماران مبتلا به ms توصیه شود.
زینب یوسفوند عبدالحسین پرنو
هدف از این پژوهش تعیین تأثیر 8 هفته تمرینات مقاومتی بر قدرت عضلانی و ظرفیت عملکردی بیماران مبتلا به ms بوده است. بدین منظور، 16 نفر از زنان مراجعه کننده به انجمن ms کردستان در پژوهش حاضر با میانگین سنی (89/6 ±13/31 )سال، قد (80/4 ± 06/163) سانتی متر، وزن (31/10 ±22/62) کیلوگرم و مقیاس گسترش یافته وضعیت ناتوانی ( 26/1 ±46/2) شرکت نمودند و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش (8n=) و گواه (8n=) تقسیم شدند. گروه آزمایش علاوه بر مصرف دارو های تجویز شده، در یک برنامه تمرین مقاومتی به مدت 8 هفته، 3 بار در هفته با شدت 40-70 درصد یک تکرار بیشینه شرکت کردند و گروه گواه فقط داروهای تجویز شده را مصرف نمودند. دو روز قبل و بعد از پروتکل تمرینی، قدرت عضلانی و ظرفیت های عملکردی به ترتیب از طریق آزمون یک تکرار بیشینه و آزمون های 10 متر راه رفتن، 6 دقیقه راه رفتن، آزمون برخاستن و رفتن زمانبندی شده و تست 3 دقیقه ای پله اندازه گیری شدند؛ همچنین هزینه انرژی بیماران قبل و بعد از 8 هفته تمرین از طریق شاخص هزینه فیزیولوژیکی مورد مطالعه آماری قرار گرفت و پرسشنامه mfis-5 برای اندازه گیری خستگی استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار spss19 و آزمون های آماری t مستقل و وابسته انجام گرفت و سطح معنی داری 05/0 در نظر گرفته شد. نتایج آزمون t مستقل نشان داد که در پس آزمون تفاوت معنی داری بین گروه های آزمایش و گواه در قدرت پرس پا (011/0p=)، پرس سینه (004/0p=)، خم کننده های زانو (002/0p=)، باز کننده های زانو (004/0p=)، خم کننده های آرنج (001/0p=)، آزمون 6 دقیقه راه رفتن (011/0p=)، آزمون 10 متر راه رفتن (010/0p=)، آزمون برخاستن و رفتن (006/0p=)، تست 3 دقیقه پله (049/0p=)، خستگی (033/0p=) و شاخص هزینه فیزیولوژیکی (05/0p=) وجود داشت؛ در حالی که، در پیش آزمون تفاوت معنی داری بین گروه های آزمایش و گواه در فاکتورهای فوق وجود نداشت (به ترتیب؛ 46/0p=، 73/0p=، 75/0p=، 65/0p=، 57/0p=، 76/0p=،60/0p=، 96/0p=، 94/0p=، 11/0p= ،12/0p= و 96/0p=). باتوجه به نتایج این پژوهش می توان اظهار داشت، برنامه تمرین مقاومتی می تواند سبب افزایش قدرت عضلانی، تعادل، بهبود سرعت و مسافت راه رفتن، کاهش خستگی و بهینه کردن شاخص هزینه فیزیولوژیکی در افراد مبتلا به ms شود و تمرین قدرتی به خوبی توسط این بیماران تحمل می شود و اثر زیانباری بر روند تشدید این بیماری ندارد.
محمد احسان دلبری ناصر بهپور
مقدمه: رزیستین آدیپوکاینی است به عنوان یک مارکر التهابی در افراد چاق و مبتلا به دیابت سطوح بالاتری دارد. پژوهش ها نشان داده اند که فعالیت بدنی منظم در پیشگیری و کنترل دیابت نوع 2 و عوارض آن موثر بوده است. هدف از این تحقیق بررسی و مقایسه اثر تمرین هوازی و ترکیبی بر سطوح رزیستین سرم، شاخص مقاومت به انسولین، اکسیژن مصرفی بیشینه و ترکیب بدن افراد مبتلا به دیابت نوع 2 بوده است. روش ها: 24 مرد غیرفعال مبتلا به دیابت نوع 2 با شاخص توده بدن بالای 25 به صورت داوطلبانه در پژوهش شرکت کرده و به صورت تصادفی در سه گروه 8 نفری گواه، هوازی و ترکیبی تقسیم شدند. آزمودنی های گروه های هوازی و ترکیبی به مدت 8 هفته (سه جلسه در هفته، هر جلسه 60 دقیقه) تمرینات هوازی را با شدت 60 تا 80 درصد ضربان قلب بیشینه انجام دادند و آزمودنی های گروه ترکیبی علاوه برتمرینات هوازی در هر جلسه تمرینات مقاومتی گروه های عضلانی بزرگ انجام دادند. گروه گواه در این مدت فعالیت ورزشی خاصی را انجام ندادند. دو روز پیش و پس از مداخله پیش آزمون و پس آزمون انجام شد. متغیرهای مورد اندازه-گیری شامل جرم بدن، قد، گلوکز خون، درصد چربی، اکسیژن مصرفی بیشینه، رزیستین و انسولین بود. یافته ها: پس از مداخله در گروه های تمرینی کاهش معنی داری در گلوکز خون، درصد چربی، مقاومت به انسولین به دست آمد، در حالی که رزیستین تنها در گروه ترکیبی کاهش معنی داری یافت. کاهش در انسولین، bmi و وزن از لحاظ آماری معنی دار نبودند. و اکسیژن مصرفی بیشینه در گروه های تمرینی افزایش معنی-داری یافته بود. مقادیر ذکر شده در گروه کنترل تغییر معنی داری نداشتند. نتیجه گیری: در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2، تمرین هوازی و ترکیبی می تواند بهبود سطوح قند خون، درصد چربی، شاخص مقاومت به انسولین و اکسیژن مصرفی بیشینه را در پی داشته باشد و ترکیب تمرین مقاومتی و هوازی با اثر کاهنده بر رزیستین برای این دسته از بیماران پیشنهاد می شود.
پیمان یوسفی پور ناصر بهپور
مقدمه: افزایش سطوح اینترلوکین-6 سرم با پیشرفت دیابت نوع 2 و افزایش مقاومت به انسولین مرتبط است. انجمن دیابت آمریکا و کالج پزشکی- ورزشی آمریکا توصیه کرده اند که برنامه توانبخشی برای بیماران دیابتی بهتر است ترکیبی از تمرینات هوازی و مقاومتی باشد. هدف تحقیق حاضر بررسی اثر دو نوع برنامه تمرین هوازی و ترکیبی (هوازی- مقاومتی) بر سطوح اینترلوکین-6 سرم در مردان مبتلا به دیابت نوع 2 بود. روش های پژوهش: در این پژوهش، از مراجعه کنندگان به انجمن دیابت کرمانشاه تعداد 24 نفر به طور داوطلبانه به عنوان آزمودنی در این پژوهش شرکت کرده و به صورت تصادفی در سه گروه هوازی (8 نفر)، ترکیبی (8 نفر) و کنترل (8 نفر) قرار گرفتند. برنامه تمرینی گروه هوازی 3 جلسه دویدن در هفته با شدت 60 تا 80 درصد ضربان قلب بیشینه به مدت 8 هفته بود اما گروه ترکیبی در کنار دویدن به تمرینات مقاومتی با گروه های عضلانی عمده پرداختند. پیش و پس از مداخله، وزن، شاخص ترکیب بدنbmi، گلوکز خون ناشتا، قدرت عضلانی، اینترلوکین-6 سرم و شاخص مقاومت به انسولین اندازه گیری شدند. برای تحلیل آماری از آنالیز واریانس با اندازه گیری تگراری و t مستقل استفاده شد. یافته ها: 8 هفته تمرینات ورزشی هیچ تغییر معنی داری بر سطوح اینترلوکین-6 سرم در هیچکدام از گروه ها نداشت اما شاخص مقاومت به انسولین و گلوکز خون ناشتا در هر دو گروه تمرینی به طور معنی داری کاهش یافتند اما در گروه کنترل هیچ تغییر معنی داری نداشتند. قدرت عضلانی در گروه ترکیبی افزایش معنی دار یافت اما در گروه هوازی و کنترل تغییر معنی دار مشاهده نشد. همچنین وزن و bmi در هیچکدام از گروه ها تغییر معنی داری نداشتند. نتیجه گیری: انجام 8 هفته فعالیت ورزشی هوازی یا ترکیبی با بهبود مقاومت به انسولین، گلوکز خون ناشتا و قدرت بدنی می تواند برای دیابتی های نوع 2 سودمند باشد اما نمی تواند اثر معنی داری بر سطوح اینترلوکین-6 سرم، وزن یا bmi در این دسته از بیماران داشته باشد.
آزاده حسینی اسحق کریمی
فاکتور نوروتروفیک مشتق از مغز (bdnf) یکی از اعضای خانواده نوروتروفین هاست که نقش کلیدی در تنظیم بقاء، رشد و حفظ نورون ها دارد.bdnf مشتق از عضله در سازگاری عضله اسکلتی به تمرین مشارکت می کند؛ اما، اثرات مداخلات تمرین بر آن هنوز به خوبی درک نشده است. بنابراین، هدف این پژوهش، بررسی تأثیر تمرین مقاومتی بر محتوای فاکتور نوروتروفیک مشتق از مغز در عضلات اسکلتی موش های صحرایی بود. 40 سر موش صحرائی ماده ویستار بطور تصادفی به 2 گروه گواه و گروه تمرین مقاومتی تقسیم شدند که گروه تمرین مقاومتی شامل گروه یک جلسه تمرین و گروه 4 هفته تمرین بود. بالا رفتن از نردبان همراه با حمل وزنه به عنوان تمرین مقاومتی در نظرگرفته شد که هر جلسه تمرین شامل 3 ست با 5 تکرار بود. حیوانات، در گروه یک جلسه تمرین0، 24، 48 و 72 ساعت و در گروه 4 هفته تمرین 24، 48 و 72 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین بیهوش شده، سپس عضلات نعلی (sol) و خم کننده بلند انگشتان (fhl) جدا شد. برای سنجش محتوای bdnf از کیت الایزآ و برای تحلیل داده ها از روش anova یک طرفه و نرم افزار spss 18 استفاده شد. سطح معناداری 05/0p≤ در نظر گرفته شد. یافته های پژوهش نشان داد که سطوح پپتید bdnf در عضله کند انقباض در گروه کنترل بطور معناداری بالاتر از عضله تند انقباض است (05/0p≤) اما، به دنبال یک جلسه تمرین مقاومتی بین سطوح bdnf در عضله کند انقباض و تند انقباض در نقاط زمانی بلافاصله، 24، 48و 72 ساعت بعد از تمرین نسبت به گروه گواه تغییرات معناداری مشاهده نشده است(05/0p≤). همچنین، در گروه 4 هفته تمرین مقاومتی بین محتوای bdnf در عضله کند انقباض و تند انقباض در نقاط زمانی 24، 48 و 72 ساعت وگروه گواه تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0p≤). به طور کلی، تمرین مقاومتی می تواند سطوح این پروتئین را در عضله اسکلتی بالغ تحت تاثیر قرار دهد و احتمالا نوع تار عضلانی و تعداد جلسات تمرین نقش مهمی در رفتار این نوروتروفین در پاسخ به تمرین مقاومتی داشته باشد. بنابراین، تمرین مقاومتی را احتمالا می توان مدلی مناسب و موثر برای بررسی رفتار مولکولی این نوروتروفین مشتق از عضله بکار گرفت.
عدالصمد عبدی عبدالحسین پرنو
هدف از مطالعه حاضر بررسی تأثیر 8 هفته تمرین هوازی بر شاخص¬های سردرد میگرنی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به میگرن بود. بدین منظور، تعداد 12 بیمار مبتلا به میگرن به صورت داوطلبانه در این مطالعه شرکت نمودند. در نهایت 8 نفر (میانگین سن 3/12±12/34 سال، قد 1/9±8/170 سانتی¬متر و وزن 9/10±25/68 کیلو گرم) توانستند برنامه تمرینی هوازی (دویدن) 8 هفته¬ای را با تکرار 2 جلسه در هفته، با شدت 14-16 مقیاس درک فشار بورگ و 40-45 دقیقه (تمرین اصلی 20-25 دقیقه و گرم کردن و سرد کردن هر کدام 10 دقیقه) در هر جلسه به پایان برسانند. طرح تحقیق به مدت 16 هفته به طول انجامید و شاخص¬های میگرن (شامل تکرار، شدت و مدت سردرد)، کیفیت زندگی، درصد چربی و همچنین آمادگی هوازی به ترتیب توسط پرسشنامه ثبت سردرد روزانه، پرسشنامه hit-6، کالیپر و آزمون هوازی یو-یو مورد ارزیابی قرار گرفت. علاوه بر این موارد شاخص توده بدن (bmi) نیز محاسبه گردید. عملیات آماری از طریق آزمون t - همبسته و در سطح معناداری کمتر از 05/0 و با استفاده از نرم افزار spss19 انجام گرفت. نتایج مطالعه نشان داد که به دنبال 8 هفته برنامه تمرینات هوازی، تکرار روزهای میگرن در هر ماه (025/0=p)، شدت حملات میگرن (024/0=p) و مدت حملات میگرن در هر ماه (031/0=p) در بیماران مبتلا به میگرن به طور معناداری کاهش یافت. همچنین، سطح آمادگی هوازی آزمودنی¬ها بعد از دوره تمرینی به طور معناداری بهبود یافت (001/0=p). کیفیت زندگی بیماران میگرنی نیز بهبود یافت؛ اما، معنادار نبود (066/0=p). درصد چربی بدن (024/0=p) و bmi (018/0=p) نیز به طور معنا¬داری کاهش یافت. با توجه به نتایج پژوهش حاضر می¬توان بیان کرد که تمرین هوازی با شدت بالا ممکن است گزینه¬ای مناسب برای درمان پیشگیرانه میگرن در افراد مبتلا باشد. بنابراین، چنین برنامه¬های تمرینی ضمن کاهش بروز شاخص¬های میگرنی موجب بهبود آمادگی هوازی افراد نیز می¬شود. واژگان کلیدی: میگرن، تمرین هوازی، شدت سردرد، مدت سردرد، تکرار سردرد، کیفیت زندگی
سمیرا درویشی عبدالحسین پرنو
هدف از این پژوهش بررسی و تعیین ارتباط بین توان هوازی با توان بی¬هوازی و ترکیب بدن بازیکنان تیم ملی فوتسال زنان ایران بود. به همین منظور 22 بازیکن فوتسال (با میانگین 08/3±18/25 سال؛ 61/6±64/54 کیلوگرم وزن؛ و 17/5±25/162 سانتی متر قد) حاضر در اردوی تیم ملی فوتسال بانوان در این پژوهش شرکت کردند. پس از اندازه گیری قد و وزن به وسیله ترازو و قدسنج دیواری ، درصد چربی آزمودنی ها با دستگاه سنجش ترکیب بدنی اندازه-گیری شد. برای ارزیابی سرعت، از آزمون 40 یارد سرعت استفاده شد. از تست چابکی ایلینویز برای ارزیابی چابکی بازیکنان و از آزمون بی هوازی rast برای اندازه گیری توان بی هوازی با اسیدلاکتیک انجام شد. توان هوازی بازیکنان با استفاده از تست یو-یو ریکاوری سطح 2 ارزیابی شد. نتایج نشان داد که بین توان هوازی و میانگین توان بی هوازی بازیکنان تیم ملی فوتسال زنان ارتباط متوسط مثبت و معناداری وجود دارد (57/0r=، 008/0p=). با این وجود، رابطه¬ی توان هوازی با شاخص خستگی، توان هوازی با درصد چربی بدن، میانگین توان بی هوازی با شاخص خستگی و میانگین توان بی هوازی با درصد چربی در بازیکنان ملی فوتسال زنان ضعیف و معکوس بود که از لحاظ آماری معنادار نبود (به ترتیب، 07/0-r= ،76/0p=، 08/0-r= ،72/0p=، 04/0-r=، 85/0p= و 07/0-r= ، 75/0p=). همچنین نتایج آماری نشان داد که بین سرعت 40 یارد و توان بی هوازی بازیکنان تیم ملی رابطه معناداری وجود داشت (82/0r=-)، (00/0=p) بین چابکی و توان بی هوازی بازیکنان تیم ملی فوتسال زنان رابطه منفی و از نظر آماری رابطه معناداری وجود داشت (75/0-r=)، (00/0p=). به طور خلاصه، با توجه به نتایج و نقش توان هوازی و توان بی هوازی به عنوان دو فاکتور مهم و تعیین کننده در بازی فوتسال، ضروری است که به توان هوازی به طور ویژه به عنوان یک عامل مهم در آماده سازی بازیکنان فوتسال توجه کرد.
یاسر ویسی عبدالحسین پرنو
چکیده هدف: در مسابقات رسمی فوتبال بازیکنان 25- 30 دقیقه پیش از مسابقه، برنامه گرم¬کردن را انجام داده و سپس 20 دقیقه قبل از شروع بازی باید به رختکن بروند. در این فاصله¬ی زمانی برخی از فواید گرم¬کردن ممکن است از دست برود. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثر فواصل استراحتی متفاوت (15، 20، 30 و 40 دقیقه) متعاقب گرم کردن بر برخی ویژگی¬های بیوانرژیک و مهارتی بازیکنان فوتبال اجرا شد. روش¬شناسی: 24 بازیکن فوتبال مرد (با میانگین سن 8/1±20 سال، وزن 4/8± 7/69 کیلوگرم و شاخص توده بدنی 4/2±4/22 کیلوگرم بر مترمربع) برای شرکت در پژوهش داوطلب شدند. آزمودنی¬های مطالعه در چهار روز غیرمتوالی ابتدا 25 تا 30 دقیقه پروتکل گرم کردن منتخب را انجام داده و سپس در هر روز به چهار گروه تقسیم شدند: گروه اول پس از 15، گروه دوم پس از 20، گروه سوم پس از 30 و گروه چهارم پس از 40 دقیقه استراحت آزمون¬های بیوانرژیک و مهارتی را اجرا کردند. در سه روز دیگر گروه¬ها پس از سایر زمان¬های استراحتی آزمون¬ها را اجرا کردند. برای تجزیه و تحلیل آماری داده¬ها از آزمون کولموگروف- اسمیرنف، تحلیل واریانس (anova) با اندازه¬گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی با سطح معناداری 05/0p< استفاده شد. یافته¬ها: نتایج نشان داد، 15، 20، 30 و 40 دقیقه استراحت متعاقب برنامه گرم کردن موجب کاهش توان انفجاری، سرعت 36 متر دویدن، چابکی و مهارت دریبل بازیکنان فوتبال مرد شد (05/0p<). بحث و نتیجه¬گیری: این نتایج نشان داد، استراحت متعاقب گرم¬کردن با کاهش عملکرد بی¬هوازی و مهارتی بازیکنان فوتبال همراه بود. بنابراین، استفاده از راهبردهای گرم کردن مجدد پیش از شروع مسابقه جهت جلوگیری از کاهش عملکرد بازیکنان فوتبال ضروری به نظر می¬رسد. واژه¬های کلیدی: گرم کردن، توان انفجاری، چابکی، دریبل، عملکرد بی¬هوازی.
سمیه رجبی پروانه نظرعلی
چکیده ندارد.
سمیه رجبی پروانه نظرعلی
هدف تحقیق حاضر تعیین تاثیر تمرینات استقامتی، مقاومتی و ترکیبی بر میزان nachr در موش های صحرایی نر بود. بدین منظور 31 سر موش نر(با میانگین وزن 20±230 گرم) به طور تصادفی به 4 گروه کنترل (8(n=، تمرین استقامتی (8(n=، تمرین مقاومتی (7(n= و تمرین ترکیبی (8(n= تقسیم شدند. حیوانات 5 هفته سن، پس از 4 هفته نگهداری و یک هفته عادت دادن به پروتکل های تمرینی، از هفته دهم تمرینات اصلی را شروع کردند. گروه تمرین استقامتی به مدت 12 هفته، هفته ای 5 روز و هر روز حداکثر60 دقیقه روی تردمیل و با سرعت حداکثر30 متر در دقیقه دویدند. گروه تمرین مقاومتی به مدت 12 هفته، در قفسه فلزی با تور سیمی که دو بطری آب در بالاترین ارتفاع آن (2 متر) قرار گرفته بود، نگهداری می شدند. موش ها برای خوردن آب مجبور بودند از فنس سیمی اطراف قفسه بالا بروند. گروه تمرین ترکیبی نیز به مدت 12 هفته، ترکیبی از دو تمرین استقامتی و مقاومتی را انجام دادند. 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی حیوانات بیهوش شدند وعضلات سولئوس آن ها جدا شد. به منظور اندازه گیری میزان nachr از روش الایزا (elisa) استفاده شد. برای توصیف اطلاعات جمع آوری شده از روش های آمار توصیفی استفاده شد. همچنین، از روش آماری t تست و با استفاده از نرم افزار spss برای تفاوت بین هر گروه تمرینی با گروه کنترل بر اساس اهداف پژوهش استفاده شد. از آزمون تحلیل واریانس یک طرفه برای مقایسه بین تمرینات استفاده شد. یافته های حاصل از این تحقیق نشان داد که هر سه نوع تمرین استقامتی، مقاومتی و ترکیبی باعث افزایش معنادار میزان گیرنده های استیل کولین نیکوتینی در عضله نعلی (کندانقباض) شد. همچنین نتایج تجزیه تحلیل آماری نشان داد که تفاوت معناداری بین این سه نوع تمرین بر افزایش این گیرنده وجود نداشت. به طور خلاصه می توان بیان کرد که تمرین ورزشی می تواند عامل مهمی در افزایش گیرنده های استیل کولین نیکوتینی در عضله نعلی (کندانقباض) موش صحرایی باشد. در واقع این احتمال وجود دارد که تمرینات ورزشی با تسریع و افزایش عوامل کنترل کننده ساخت گیرنده همچون cgrp، می تواند در افزایش میزان این گیرنده ها دخیل باشد.
زینب گرگین کرجی رضا قراخانلو
هدف از تحقیق حاضر تعیین تاثیر تمرینات استقامتی، مقاومتی و ترکیبی بر میزان گیرنده های استیل کولین عضله تند موش نر ویستار بود. در این پژوهش 30 سر موش نر ویستار بعد از یک هفته عادت دادن به پروتکل تمرینی، از هفته دهم بعد از تولد (با میانگین وزن 15 ± 220 گرم) تحت تمرین قرار گرفتند. حیوانات به طور تصادفی به 4 گروه کنترل، تمرین استقامتی، تمرین مقاومتی و تمرین ترکیبی تقسیم شده و در دمای اتاق (1/4 ± 22 درجه سانتی گراد) و طبق چرخه 12 ساعت خواب و بیداری و با در دسترس بودن آب و غذا نگهداری شدند. در این تحقیق حیوانات گروه استقامتی 12 هفته، هفته ای 5 روز و هر روز حداکثر 60 دقیقه روی تردمیل جوندگان (ساخت ایران) و با سرعت حداکثر 30 متر در دقیقه دویدند. در گروه تمرین مقاومتی حیوانات در قفس فلزی با تور سیمی که دو بطری آب در بالاترین ارتفاع آن (2متر) قرار داده می شد، به مدت 12 هفته نگهداری شده و مجبور بودند از فنس سیمی اطراف قفسه شان بالا بروند. در گروه تمرین ترکیبی نیز حیوانات تحت مطالعه 12 هفته، طبق پروتکل استقامتی 5 روز در هفته تمرین استقامتی انجام دادند و بعد از تمرین استقامتی در قفسه های توری قرار گرفته و طبق پروتکل مقاومتی، تمرین مقاومتی را انجام دادند. 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی حیوانات بیهوش شدند و عضله درشت نی قدامی آن ها جدا شد. بافت مورد نظر بلافاصله در نیتروژن مایع منجمد شده و ضمن انتقال به آزمایشگاه در دمای 70- تا زمان اجرای آزمایش مورد نظر نگهداری شد. میزان کمی گیرنده نیکوتینی استیل کولین (nachr) با روش elisa اندازه گیری شد. کیت الایزای مذکور از کمپانی آمریکایی accurate chemical تهیه شد. برای تفاوت بین متغیرهای پژوهش از روش آماری t مستقل و تحلیل واریانس یک طرفه استفاده شد. تمام عملیات آماری تحقیق با استفاده از نرم افزار spss و سطح معنی داری 0/05 > p در نظر گرفته شد یافته های این تحقیق نشان داد که هر سه نوع تمرین استقامتی، مقاومتی و ترکیبی باعث افزایش معنادار میزان گیرنده های نیکوتینی استیل کولین در عضله درشت نی قدامی (تندانقباض) شد. اما تفاوت معناداری بین این سه نوع تمرین بر افزایش این گیرنده وجود نداشت. به نظر می رسد، تمرین می توانند با تسریع عوامل نسخه برداری سیناپسی (نروتروفیکی) مانند cgrp که در ساخت و دسته بندی nachr دخیلند، موجب افزایش میزان nachr شوند.